بصیرت سرا
ولا یحمل هذه العَلَم الا اهل البصر و الصبر




اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




جستجو





رتبه


 
  ديدگاه حضرت زهرا عليها السلام نسبت به حيا ، عفت و حجاب چيست؟ ...

براى دست يافتن به ديدگاه حضرت زهرا عليها السلام مى ‏توان از سيره عملى ، سخنان ، و مطالبى كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل شده‏است بهره گرفت.
از آن حضرت روايت شده كه فرمودند:
«آنچه براى زنان نيكوست اين است كه مردان نامحرم را نبيند و نامحرمان نيز او را نگاه نكنند».(74)

حجاب حتى از نابينا
روزى مردى نابينا پس از اجازه گرفتن وارد خانه حضرت زهرا عليها السلام شد. پيامبر صلى الله عليه وآله مشاهده كرد كه حضرت زهرا عليها السلام برخواست. حضرت فرمود: دخترم! اين مرد نابيناست؟ فاطمه‏ عليها السلام پاسخ داد:
«اگر او مرا نمى ‏بيند ولى من او را مى ‏نگرم و او بوى مرا استشمام مى ‏كند».(75)؛
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند: شهادت مى ‏دهم كه تو پاره تن من هستى.

نزديك‏ترين حالت زن نزد خداوند
از حضرت زهرا عليها السلام نقل شده است كه مى ‏فرمايند:
«نزديك‏ترين حالتى كه زن نزد پروردگارش دارد اين است كه داخل خانه‏ اش سكنى گزيند.»(76).

خوشحالى براى دور شدن از نامحرمان‏
هنگامى ‏ كه پيامبر صلى الله عليه وآله كارهاى بيرون خانه را به عهده حضرت على‏ عليه السلام و امور داخلى منزل را به حضرت فاطمه‏ عليها السلام واگذار كرد ، آن حضرت چنين فرمود:
كسى به جز خدا نمى ‏داند كه چه قدر از اين كه رسول خدا مرا از برخورد با مردان نامحرم معاف كرد خوشحال شدم.»(77)

حجاب حتى بعد شهادت‏
حجاب براى حضرت فاطمه آنقدر اهميت داشت كه حتى راضى نشد بعد از شهادت هم حجم بدن او نمايان باشد.
روزى فاطمه زهرا عليها السلام به اسماء فرمود: چه بد است اين تخته‏هايى كه بدن مرده را براى تشييع جنازه روى آن مى ‏گذارند! زيرا وقتى زنى را روى آن قرار مى ‏دهند و پارچه اى بر بدنش مى ‏كشند، حجم بدن او معلوم است.
اسماء گفت: من كه در حبشه بودم، مى ‏ديدم مردم آنجا تابوتى از چوب درست مى ‏كردند و مرده را داخل آن مى ‏گذاشتند.
سپس اسماء با چوب خرما تابوتى لبه‏ دار درست كرد و به فاطمه‏ عليها السلام نشان داد. حضرت فاطمه بسيار خوشحال شد و فرمود: اين خيلى خوب است. وقتى مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‏اى روى آن بكشند، ديگر معلوم نمى ‏شود مرده مرد است يا زن. آنگاه فرمود: پس از مرگم، مرا در همين تابوت بگذاريد.(78)

زن بدحجاب‏
از حضرت زهرا عليها السلام نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:
«يا بنتى! امّا المعلّقة بشعرها فانّها كانت لاتغطّى شعرها من الرجال…»(79)؛
«اى دخترم! امّا زنى كه - در جهنم به مويش آويزان شده بود او زنى بود كه مويش را از مردان نمى ‏پوشانيد…».

زينت زن براى نامحرم‏
«…و امّا التى كانت تأكل لحم جسدها فانّها كانت تزيّن بدنها للناس»(80)؛
«…و امّا زنى كه گوشت بدنش را مى ‏خورد پس او زنى بود كه بدنش را براى مردان (نامحرم) زينت مى ‏كند».
————————————————————-
74) بحارالانوار ، ج 101 ، ص 36.
75) بحارالانوار ، ج 43 ، ص 91.
76) بحارالانوار ،ج 43 ، ص 92.
77) بحارالأنوار، ج 43، ص 81.
78) بحار الانوار 2/67.
79) بحارالانوار ، ج 8 ، ص 309.
80) بحارالانوار ، ج 8 ، ص 309.

منبع : ديدگاه حضرت زهرا عليها السلام نسبت به حيا ، عفت و حجاب چيست؟ / موسسه جهانی سبطین

موضوعات: مذهبی, اخلاقی, روانشناسی اسلامی
[جمعه 1395-02-10] [ 12:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حیا و عفت چیست ؟ ...

حیا، صفتی ارزشمند

خداوند در قرآن کریم حدود سیصد آیه قرآن را به معرفی منافقان و خطرات آنها اختصاص داده تا جائی که در سوره توبه می فرماید : اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ - “یعنی اگر شما که پیغمبر من هستی برای اینها طلب استغفار کنید اینها بخشیده نمی شوند”
اما می خواهیم اینرا بگوییم که با همه این مطالب پیامبر اکرم فرمودند : «ارجو للمنافق مادام یستحیی» “یعنی اگر در وجود منافق حیا باشد بازهم به اصلاح او امید دارم".

جایگاه اصلی حیا کجاست؟

وقتی که حضرت سلیمان ع می خواست به پیامبری برسد خداوند متعال به حضرت داوود فرمود از فرزندت چهارده سوال بپرس اگر درست جواب داد فرمولی که برای نبوت به تو دادم به او هم بده

آنوقت یکی از سوال ها این بود : پسرم «این موضع الحیاء ؟ » اینجا بود که حضرت سلیمان ع جواب دادند : پدر جان «موضع الحیاء العینان» جواب داد پدرم جایگاه اصلی حیا دو چشم انسان است

یعنی اینکه اگر خوستید ببینید چه کسی حیای بیشتری دارد باید چشم او را بررسی کنید ببینید مصداق آیه شریفه است که می فرماید :« َ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِم‏ » یعنی کسانی که نگاهشان را کوتاه می کنند

حیا معیار گزیینش صحیح

وقتی حضرت علی ع جناب مالک اشتر را به مصر فرستادند : نامه ای هم برای ایشان ارسال فرمودند که مضمون بسیار عالی و غنی دارد . بخشی از این نامه اینست که ای مالک وقتی خوستی نیرو برای دستگاهت استخدام کنی دو معیار اصلی را در آن نیرو در نظر بگیر تعبیر حضرت اینست « و توخ منهم اهل التجربه و الحیاء » اینکه کارمند تو تجربهداشته باشد و صفرکیلومتر نباشد و دیگر اینکه حیا داشته باشد.

بی حیایی یعنی تمام شر

حدیث زیبائی دیدم از پیامبر اعظم ص درباره حیا که خوبه که شما هم بدانید

حضرت فرمودند : إِذَا لَمْ‏ تَسْتَحِ‏ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ أَیْ إِذَا فَارَقْتَ الْحَیَاءَ فَکُلُّ مَا عَمِلْتَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ فَأَنْتَ‏ بِهِ مُعَاقَب‏ یعنی وقتی کسی حیا نداشته باشه پس هر کاری که بخواهد بکند . زیرا در این صورت اعمال خوب و بد او یکسان است‏

روایت عجیبیه ! نه ؟

بله حیا اینقدر مهمه حتی در روایت دیگری داریم که حضرت فرمودند :

وَ مَنْ حُرِمَ‏ الْحَیَاءَ فَهُوَ شَرٌّ کُلُّه‏ یعنی کسی که از حیا محروم باشد همین (عدم حیا) تمام بدیهاست

چی بگم دیگه ؟!!

عفت، میوه حیاء

امیرمؤمنان علی(ع) درباره نتیجه و ثمره حیا و شرم ورزی از سوی انسان ها می فرماید: ثمره الحیاء العفه؛ نتیجه شرم و حیا، عفت و پاکدامنی است.

عفت که در زبان فارسی از آن به پاکدامنی تعبیر می شود، مرتبه ای روحی و روانی در آدمی است. انسان پاکدامن و عفیف خود را چنان می پوشاند که هیچ کس عیبی از او نبیند و چنان جامه حیا بر سر می کشد که نه تنها هیچ زشتی و عیبی در او دیده نشود بلکه همه اش زیبایی است که از وی برمی خیزد و به اطرافیان می رسد. البته همان گونه که دامنه حیا و شرم گسترده است و امور بسیاری فراتر از مسایل جنسی را دربرمی گیرد، عفت نیز که نتیجه و ثمره حیا می باشد، گستره وسیعی را شامل می شود.

راغب اصفهانی در کتاب ارزشمند «مفردات الفاظ القرآن الکریم»، «عفت» را به معنای پدید آمدن حالتی در نفس دانسته که آدمی را از غلبه شهوت باز می دارد و «عفیف» به کسی گفته می شود که دارای این وصف و حالت باشد.

صاحب «مقاییس اللغه » می نویسد: «عفت در اصل به دو معنا آمده است: نخست، خودداری از انجام کارهای زشت و دیگر، کم بودن چیزی. از این رو عرب به باقی مانده شیر در سینه مادر «عفه» (بر وزن مدت) می گوید.»

با این همه از کلام راغب اصفهانی در مفردات استفاده می شود که هر دو معنای پیش گفته به یک چیز و اصل باز می گردد که همان قناعت به چیز کم و اندک است. از این رو عفیف به کسی می گویند که به چیز کم قانع باشد.

حسن مصطفوی مؤلف کتاب التحقیق می نویسد: «این ماده در اصل، به معنای حفظ نفس از تمایلات و شهوات نفسانی است، همان گونه که تقوا به معنی حفظ نفس از انجام گناهان می باشد، بنابراین عفت یک صفت درونی است، در حالی که تقوا ناظر به اعمال خارجی است».

علمای اخلاق نیز در تعریف «عفت»، آن را صفتی حد وسط در میان شهوت پرستی و خمودی دانسته اند.

آنچه بیان شد، تفسیر «عفت» به مفهوم عام کلمه بود، زیرا بعضی برای معرفی «عفت» از نقطه مقابل آن، یعنی، پرده دری نیز استفاده کرده اند. به همین علت در بسیاری از موارد، واژه «عفت» را در مورد پرهیزگاری در خصوص مسایل جنسی استعمال کرده اند.

به هر حال از آیات قرآن مجید و روایات اسلامی استفاده می شود که «عفت» به هر دو معنای آن، از بزرگترین فضایل انسانی است و هیچ کس در سیر الی الله، بدون داشتن «عفت» به جایی نمی رسد. در زندگی دنیا نیز آبرو و حیثیت و شخصیت انسان در گرو عفت است.

پس عفت دارای دامنه وسیع معنایی است و شامل امور بسیاری می شود که عفت در امور جنسی و مالی بخشی از گستره معنایی و مصداقی آن است. از این رو در برخی از روایات، عفت، افضل العباده (اصول کافی، ج۲، ص۹۷) شمرده شده که بر همین معنای وسیع دلالت می کند. هر چند که بیش تر مردم با دو مصداق اصلی عفت یعنی مالی و جنسی بیش تر درگیر می باشند و روایات زیادی نیز خواستار عفت در این دو حوزه و زمینه شده است. (همان)

با توجه به آن چه گفته شد، معلوم می شود که ارتباط تنگاتنگی میان ایمان و حیا و عفت وجود دارد و اگر انسان بخواهد به برترین فضیلت های انسانی دست یابد باید به شرم و حیا توجه ویژه ای داشته باشد؛ زیرا بی آن از دایره انسانیت خارج شده و در مقام پست تر از چارپایان سقوط می کند؛ زیرا هر مسئولیت و تکلیفی از وی برداشته می شود و شخص می تواند هر کاری را انجام دهد بی آن که خود را مسئول بشمارد در این حالت گفته می شود که خداوند او را به حال خود واگذاشته و رها کرده است، هر چند که تبعات و پیامدهای این واگذاری از سوی خداوند را در دنیا و آخرت به شکل عذاب های مختلف خواهد دید.

به هر حال انسان بی حیا و بی شرم از دایره تکلیف و ایمان و مسئولیت بیرون است و هیچ خیری به خودش و دیگران از جانب وی نمی رسد بلکه چیزی جز شر و بدی و عذاب ندارد.

منبع : حیا و عفت چیست

موضوعات: مذهبی, اخلاقی, روانشناسی اسلامی
 [ 12:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آن روز، بسیار نزدیک است...... ...

مایکل ویلیام کادری (Michael William Cadry) نویسنده کتابی آخرالزمانی است به نام WHAT YOUR EYES HAVE NOT SEEN «چیزی که چشمان شما تابحال ندیده است» و در این کتاب اشاره می کند به اینکه:

بسیاری در گذشته های نه چندان دور اشاره داشتند به اینکه بازگشت مسیح مقدس بسیار نزدیک است؛ اما رسانه ها هیچ توجهی به آنها نداشته و نخواستند هیچ کمکی به آنها ارائه دهند. اما من در این کتاب به روشنی بیان می دارم که بازگشت دوباره مسیح مقدس نزدیک است و او در زمانی کوتاه می آید؛ هر چند که جز خداوند عالیقدر هیچ کس روز و ساعت آن را نمی داند؛ نه من و نه شما، و نه حتی خود مسیح. اما من می توانم به یقین بگویم که آن روز بسیار نزدیک است؛ من آن را به وضوح درک کرده و به تجربه عمیقی از آن رسیده ام. و شما نیز بزودی به این حقیقت خواهید رسید و من امیدوارم که خداوند به زودی دلهای شما را با این بشارت روشن سازد و نور امید را در دلتان بتاباند.
آری، سرانجام آرامش و زیبایی به جهانی که ما در آن زندگی می کنیم بازخواهد گشت و ما آن روز را انتظار می کشیم.

لیکن آیا ما برای آن روز بزرگ و آن رویداد جهانی آماده ایم؟ آیا ما به اندازه کافی به او و ظهورش اندیشیده ایم؟ آیا امروز عیسی مسیح از تفکر و تلاش ما راضی و خشنود است؟

بدانید اگر او امروز از ما راضی و خشنود باشد فردا که روبرویش ایستاده ایم لبخند رضایت را در سیمایش خواهیم دید.

بکوشیم و تلاش کنیم که خود را به زودی آماده و شایسته دیدار عیسای مقدس کنیم.

منبع : آن روز، بسیار نزدیک است…… / مطالب جالب دینی

موضوعات: مذهبی, اخلاقی
[یکشنبه 1395-02-05] [ 10:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چرا طواف کعبه خلاف عقربه‌ های ساعت است؟! ...


به گزارش ایران ناز به نقل از ندای انقلاب، حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی در گفت وگو با فارس گفت: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود. وی افزود: تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است. در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد ۵ نیرو به آن وارد می شود که جمع این نیروها و انرژی ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می شود. این فیزیکدان ادامه داد: اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان ها هستند به سمت بیرون پرتاب می شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی شد. اردکانی گفت: حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می شد حتماً در دین ما تأکید بر این می شد که باید در جهت عقربه های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود. وی درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم نیز اظهار داشت: هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می شود به همین دلیل اکثر مراجع می گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می دهد. این دکترای علم فیزیک معتقد است که همه چیز در دنیا بر اساس علم فیزیک قابل بررسی است اما علم انسان در این حد نیست که تمام آنها را دریافت کند.

منبع : چرا طواف کعبه خلاف عقربه‌ های ساعت است؟! / مطالب جالب دینی

موضوعات: مذهبی, اخلاقی
 [ 10:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شهیدی که به جهنم رفت!!! ...

در روایات اسلامی در رابطه با موضوع نیکی کردن این طور آمده است: «لِکُلِّ بِرٍّ بِرٍّ» یعنی برای هر نیکی در عالم، نیکی برتری وجود دارد؛ جهاد و شهادت فی سبیل‌الله مافوق تمام نیکی‌هاست و آن قدر باب مهمی است که خداوند فرمود: «فَتَحَلّی لِخاصَّةِ أولیائه» به این معنا که خداوند باب شهادت را فقط برای بندگان خاص خودش باز کرده است.

شهادت اوج بندگی انسان است و تمام حضرات معصومین (ع) و حتی وجود مقدس صاحب‌الزمان (ع) به وسیله شهادت به محضر خدا رسیدند؛ و زمانی که قسّیسّین حضرت حق، محضر امام زمان (ع) را درک می‌کنند در رکاب ایشان به شهادت می‌رسند.

در روایت شریفی به نقل از پیامبر اسلام (ص) آمده است که روزی حضرت موسی‌بن‌عمران (ع) به خداوند عرضه داشت: خدایا حال دوستِ من که شهید شده، در عالم برزخ چگونه است؟ خداوند به حضرت موسی (ع) گفت: او در جهنم است؛ حضرت موسی (ع) با تعجب به خدا عرضه داشت خدایا مگر وعده نکرده‌ای که شهید با اولین قطره خونش به بهشت می‌رود و همه گناهانش آمرزیده می‌شود، خدا به حضرت موسی (ع) گفت: بله اما دوست تو اصرار به آزردن پدر و مادرش داشت و من عمل کسی را که بر پدر و مادرش ستم کند قبول نمی‌کنم، حتی با شهادت؛ بنابراین کسانی اسمشان در طومار شهداء نوشته می‌شود که عاق والدین نباشد.

روایتی از امام زین‌العابدین (ع) درکتاب رساله حقوق نقل شده است که ایشان فرمودند: «وَ اَمّا حَقُّ اَبیکَ فَتَعْلَمَ اَنَّهُ اَصْلُکَ وَ اَنَّکَ فَرْعُهُ وَ اَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَاَیْتَ فی نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فاعلمان اَباکَ اَصْلُ النِّعْمَهِ عَلَیْکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلی قَدْرِ ذلِکَ» « و امّا حقّ پدرت را باید بدانی که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستی، و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری، زیرا اصل و اساس نعمت و خوشی تو، پدرت است، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن».

در قرآن کریم این طور آمده است که هر خوبی که به انسان می‌رسد از ناحیه خداوند متعال است اما هر عمل زشتی که به انسان می‌رسد نتیجه اعمال خودش است و اصل تمام خصلت‌های نیک در انسان از پدرش و به واسطه اوست بنابراین بر خدا و پدرت شکرگزاری کن و هیچ قوه و نیرویی جز از ناحیه خداوند نیست.

در روایت شریفی به نقل از پیامبر اسلام (ص) آمده است که روزی حضرت موسی‌بن‌عمران (ع) به خداوند عرضه داشت: خدایا حال دوستِ من که شهید شده، در عالم برزخ چگونه است؟ خداوند به حضرت موسی (ع) گفت: او در جهنم است؛ حضرت موسی (ع) با تعجب به خدا عرضه داشت خدایا مگر وعده نکرده‌ای که شهید با اولین قطره خونش به بهشت می‌رود و همه گناهانش آمرزیده می‌شود، خدا به حضرت موسی (ع) گفت: بله اما دوست تو اصرار به آزردن پدر و مادرش داشت و من عمل کسی را که بر پدر و مادرش ستم کند قبول نمی‌کنم، حتی با شهادت

به سبب اذیت کردن پدر و مادر، آن نعمتی که از ناحیه خداوند به پدر تفویض شده است تبدیل به نقمت می‌شود و اگر کسی خونش ریخته شود، به هدر رفته و جهنمی است، بنابراین اگر نعمت با لطف کردن به «ربّ صغیر» یعنی پدر و مادر توأم و همراه شد آن موقع معنی نعمت را به خود می‌گیرد.

روایتی از پیامبر اکرم (ص) در کتاب‌های اصول کافی و بحارالانوار ج 74 نقل شده است که به انسان‌ها یادآوری می‌کنند و می‌فرمایند: عقوق دارای مراتبی است و فوق تمام عقوق این است که انسان باعث شود که پدر و مادرش به وسیله او بمیرند؛ بنابراین انسان با خواندن هزار رکعت نماز مستحبی به جایی نمی‌رسد، اما راه توبه در صورتی که توبه حقیقی باشد باز است .

* یکی از راه‌های رسیدن به قرب الهی، اطاعت محض از فرامین الهی است
احسان به پدر و مادر

یکی دیگر از راه‌های رسیدن به قرب الهی، اطاعت محض از فرامین الهی است اما سؤالی در اینجا مطرح می‌شود که چرا اولیای الهی بر این باورند که مسائل الهی تعبدی است؟ در جواب این سؤال باید گفت که اموری که خداوند برای انسان‌ها برنامه‌ریزی کرده است فوق عقل بشری است و عقل بشری نمی‌تواند آن‌ها را درک کند، بنابرین گوش دادن به اوامر پدر و مادر، انسان را به اوج می‌رساند.

انجام دادن دو عمل نیک، شهید سید احمد پلارک را به این مقام رفیع رساند، یکی از آن‌ها این بود که روزی سید احمد پلارک با ماجرایی برخورد که نتیجه آن انجام دادن گناهی بزرگ بود اما از آن چشم‌پوشی کرد، در نتیجه او را به اوج رساند یعنی لحظه‌ای، محکم و قوی به نفس اماره و شهوتش نه گفت و اوج گرفت.

دیگر اینکه سید احمد پلارک به مادرش گفته بود جبهه رفتن من باید با رضایت قلبی تو باشد بنابراین خداوند پرده‌هایی را از جلوی چشمانش کنار زد و باعث شد تا حقایق را درک کند؛ امام خمینی (ره) فرمودند: بعضی از شهداء یک روزه ره صد ساله فهمیدند و رفتند.

اگر انسان عاق والدین شده باشد، می‌تواند تکبر را کنارگذاشته و به وسیله خضوع و خشوع دل پدر و مادرش را به دست آورد پیامبر اکرم (ص) در روایتی فرمودند: منظور از خضوع و خشوع این است که در مقابل آن‌ها بی‌ادب ننشینی و مؤدب باشی و صدایت را نسبت به صدای پدر و مادر بالاتر نبری.

روایتی از امام زین‌العابدین (ع) درکتاب رساله حقوق نقل شده است که ایشان فرمودند: وامّا حقّ پدرت را باید بدانی که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستی، و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری، زیرا اصل و اساس نعمت و خوشی تو، پدرت است، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن

از مرحوم شیخ غلام‌الحسین اشرفی (ره) نقل شده است که روزی در زمان کودکی پای منبر شیخ فضل‌الله محلاتی (ره) نشسته بودم که فرمودند: کسی که می‌خواهد به اوج مقامات الهی برسد صدایش را از صدای پدر و مادرش پایین‌تر بیاورد و از آن زمان به بعد به این دستور عمل کردم در حالیکه پدر و مادرم به من می‌خندیدند که چرا صدایم را نازک می‌کنم.
احسان به پدر و مادر

بوسیدن دست و پای پدر و مادر کبر و غرور را پایین می‌آورد؛ آیت‌الله مکارم شیرازی نقل می‌کنند که هر وقت به شیراز می‌رفتم دست و پای پدر و مادرم را می‌بوسیدم و در ادامه گفتند هیهات اگر انسان فکر کند که تنهایی به جایی می‌رسد.

مرحوم ملامحسن فیض کاشانی نقل می‌کنند که اگر سجده به غیر از خدا واجب می‌شد، یقینا بر پدر و مادرم سجده می‌کردم؛ بنابراین اگر آن طوری که نباید با پدر و مادر برخورد کرد برخورد شود، فرزندانش بدتر از آن را با او برخورد می‌کنند و بهتر این است که قبل از اینکه پدر و مادر چیزی را از ما طلب کنند، آن کار را به رایشان انجام بدهیم.

کسانی که پدر و مادرشان را از دست داده و از دار دنیا رفته‌اند و از طرفی عاق آن‌ها نیز شده‌اند، می‌توانند برای انجام هر عمل مستحبی که قصد انجام آن را دارند، پدر و مادرشان را نیز در ثواب آن اعمال شریک کنند البته غیر از اعمال واجب و خوب است که هر جمعه قبل از طلوع آفتاب بر سر مزارشان بروند تا مشکلشان برطرف بشود و روزانه حداقل 110 مرتبه برای آن‌ها استغفار کند، بنابراین هیچ موقع نباید پدر و مادر فراموش شوند و همان طور که پروردگار رب عظیم برای انسان‌ها حیّ ابدی است، ربّ صغیر نیز باید برای انسان‌ها حیّ ابدی باشند.

منیع : شهیدی که به جهنم رفت!!! / مطالب جالب و دینی از اسلام

موضوعات: مذهبی, داستان, اخلاقی
[جمعه 1395-02-03] [ 11:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مادران قاتل ...


زن بودن با خود الزاماتی دارد. زن بودن با خود معنایی دارد که نمی توان آنرا انکار کرد. یک زن همیشه یک مادر است حتی اگر فرزند نداشته باشد. مهربانی ، علاقه ی به کودکان ، گذشت و صبر صفات دیگری است که یک زن را زن می کند ، هرچند این روزها به بهانه ی تجدد و به روز شدن ارزش سابقش را در همجنسان من از دست داده اما هنوز هم تصویری که از یک خانم در ذهن داریم ، همان چهره ی مهربان مادر گونه اش می باشد.

این یک موهبت بزرگ خداوند است که بر عهده ی ما زنان قرار داده شده ، این که ما جنس لطیف هستیم و اینکه وجودمان سر شار از عاطفه خلق شده ،نه تنها نشانه ی ضعف ما نیست بلکه نشانه ایست برای بزرگ ترین و موثرترین نقش جهان هستی که همان مادر بودن است.

از عروسک بازیهای دوران کودکی مان ، علاقه و عشق مان به فرزند معلوم است تا وقتی بزرگ می شویم و شیرین ترین لحظه ی زندگی مان وقتی است که فرزندمان را در آغوش می گیریم.

نمی دانم چرا و چطور اما گاهی کارهای دنیا برعکس می شود. دلیلش این است که بیشتر صندلی های دانگاه را به دست آورده ایم ؟یا در بازار کار گوی سبقت را از آقایان ربوده ایم ؟ علتش تبلیغات غلط است یا گرفتاری ؟ فرقی نمی کند، مهم این است که گاهی برخلاف طبیعت مان شنا می کنیم.

این روزها چیزهای عجیبی می بینیم ، زوج هایی که می گویند: می خواهیم دونفره باقی بمانیم چون بچه مزاحم است ! افرادی که مشکل مالی و غیره ندارند اما تنها یک فرزند می خواهند چون حوصله اش را ندارند و از همه بدتر مادرانی که فرزندان خود را می کشند!

مگر می شود یک زن ، اسطوره ی مهر و عاطفه ،کسی که به پشتوانه ی احساس و عشقش ، خداوند امانتی چون یک انسان را در وجودش قرار می دهد تا او را رشد دهد و به دنیا بیاورد ، بتواند با دست خود این امانت را به قتل برساند؟ متاسفانه هر چند تلخ است اما می شود.
اگر در اخبار بشنویم که مادری فرزند خود را به قتل رسانده است ، سریع عکس العمل نشان می دهیم و می گوییم چقدر بی رحم بوده اما غافلیم از اینکه سقط خودخواسته ی جنین ، همان قتل نفس است

قتل تنها این نیست که کودک را با چاقو بکشیم یا با گاز خفه کنیم ، فرزندی که حق حیاط گرفته است و قبل از تولد ،این حق را از او می گیریم هم ،مقتول حساب می شود اما همه ی سقط ها چنین نیست.

سقط جنین به دو صورت اتفاق می افتد:
_ خواسته

_ناخواسته

نکلیف سقط های ناخواسته مشخص است . مادرانی که فرزندان خود را بخاطر بیماری یا سانحه از دست می دهند .اما سقط های خود خواسته خود به دو بخش تقسیم می شوند:

زمانی که ادامه ی بارداری برای مادر ضرر داشته یا جنین معلولیت دارد ، طبق نظر پزشک این کار انجام می شود .اما صحبت ما بر سر سقط های خود خواسته ایست که بدون هیچ دلیل موجه توسط مادر یا همکاری مادر و پدر انجام می شود.

این جمله خیلی دردناک است ، توسط مادر یا پدر و مادر ، فرزندی از بین می رود.

اگر در اخبار بشنویم که مادری فرزند خود را به قتل رسانده است ، سریع عکس العمل نشان می دهیم و می گوییم چقدر بی رحم بوده اما غافلیم از اینکه سقط خودخواسته ی جنین ، همان قتل نفس است. انهم قتل موجودی که اجازه ی حیاط از ما گرفته اما هنوز پا به دنیا نگذاشته ،او را از بین می بریم.

نمی خواهم بحث های شرعی و قانونی انرا بیان کنم ، تنها می خواهم به تمام مادرانی که صاحب فرزند می شوند و اسم آنرا بارداری ناخواسته می گذارند ، یاد آوری کنم اگر فرزند دارند ،نگاهی به صورت معصوم او بیاندازند . به چشمها و ابروهایش ،به دست ها و پاهایش …. موهایش را نوازش کنند و لحظه ای تصور کنند اگر برای فرزندشان اتفاقی بیافتد چه احساسی خواهند داشت. آن برگه ی آزمایش که دنیا را بر سرشان خراب کردو جواب مثبت بارداری یعنی فرزند دیگری همینطور دوست داشتنی در راه است.
سقط جنین

درست است که وقی انتظارش را نداری ، اضافه شدن یک عضو جدید به خانواده می تواند مشکل ساز باشد و ممکن است برنامه هایت را به هم بریزد اما هر مشکلی راه حلی دارد.ترس از رزق و روزی و مشکلات آینده یعنی ما به خداوند و وعده اش ایمان نداریم .البته اگر به هیچ وجه در انتظار فرزند نیستیم، باید در پیشگیری دقت بیشتری داشته باشیم. سقط جنین یعنی کشتن پاره ای از وجودمان …..

البته در اینجا جنین هایی هم هستند که قربانی روابط نامشروع می شوند. نمی توان اسم قاتل آنها را پدر و مادرگذاشت. قربانیان خاموشی که بخاطر کسب لذت نامشروع دو فرد دیگر به قتل می رسند.

***

وقتی به دنیا آمد فکر اینکه روزی می خواستم او را به قتل برسانم آزارم می داد.هرگاه که به چهره ی زیبایش نگاه می کردم، تصویر آن مطب زیر زینی به یادم می امد که برای کشتن او به آنجا رفته بودم . نمی دانم چه شد .شاید گرمای وجودش را درونم احساس کردم.شاید صدایش را شنیدم که مرا مادر خطاب می کند. چه خوب شد که ترسیدم.ترسیدم و او را نگه داشتم. امروز که به من لبخند می زند باخود می گویم تمام تلاشم را خواهم کرد تا خوشبخت باشد .اوهم خدایی دارد….

منبع : مادران قاتل / مطالب جالب دینی اسلام

موضوعات: مذهبی, اخلاقی
 [ 11:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حتی یک گناه نمیکردند ...

امام علی علیه السلام :

اگر مردم می دانستند در قبر ها چه میگذری هرگز گناه نمیکردند .

منبع : عکس نوشته / ندای یک بسیجی

موضوعات: مذهبی, اخلاقی
 [ 11:31:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تمسخر یا مزاح ؟ ...


خدای متعال انسان را آفرید و ارزشی ویژه برای او قرار داد و او را اشرف مخلوقات عالم نامید. این آفریده والا مقام برای خداوند ارزشی ویژه دارد و دوست ندارد کسی شأن انسانی وی را لکه‌دار سازد.

از این روی به انسان‌ها طریقه برخورد صحیح داشتن با یکدیگر را آموزش داده و به آنان فرمان می‌دهد مبادا یکدیگر را به بهانه‌های ظاهری مسخره کنید که شما از کنه وجود یکدیگر بی‌اطلاع هستید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَكُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَكُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، نباید قومى قوم دیگر را ریشخند كند، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و نباید زنانى زنانِ [دیگر] را [ریشخند كنند]، شاید آنها از اینها بهتر باشند، و از یكدیگر عیب مگیرید، و به همدیگر لقب هاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان. و هر كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند.»(حجرات/11)

در الدر المنثور آمده است که این آیه درباره عده‌ای از بنی تمیم نازل شد که بلال، سلمان، عمار، خباب، صهیب، ابن فهیره و سالم مولای ابی حذیفه را مسخره می‌کردند.

انسان چهار سرمایه دارد که همه آن‌ها باید در دژهای این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس، آبرو

و طبرسی در مجمع البیان می‌گوید: آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس نازل شده که گوشش سنگین بود و هر وقت وارد مسجد می‌شد مردم به او راه می‌دادند تا نزدیک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برسد، و در آنجا بنشیند تا صدای آن جناب را بشنود.

روزی گویا برای نماز صبح وارد مسجد شد و هنوز هوا تاریک بود، و مردم از نماز فارغ شده بودند، و هر کس در جای خود نشسته بود، او شروع کرد از سر و گردن مردم رد شدن، و می‌گفت راه بدهید راه بدهید، تا رسید به مردی. آن مرد گفت: تو مگر بیش از یک جا می‌خواهی؟ خوب همین جا بنشین. قیس در حالی که سخت ناراحت بود، همانجا پشت سر آن مرد نشست، وقتی هوا روشن شد پرسید : این کیست؟

گفت: من فلانیم. ثابت گفت آهان پسر فلان زنی! و نام مادرش را برد. و این رسم جاهلیت بود که مردم را با نام بردن از مادرشان سرزنش می‌کردند. آن مرد سرش را از خجالت پایین انداخت، و در اینجا بود که این آیه نازل شد.

کلمه «سخریه» که مبدأ اشتقاق کلمه «یسخر» است، به معنای استهزاء می‌باشد.

استهزاء عبارت است از اینکه چیزی بگویی که با آن، کسی را حقیر و خوار بشماری، حال چه اینکه چنین چیزی را به زبان بگویی و یا به این منظور اشاره‌ای کنی، و یا عملاً تقلید طرف را درآوری، به طوری که بینندگان و شنوندگان بالطبع از آن سخن، و یا اشاره، و یا تقلید بخندند.
مسخره کردن دیگران

جمله «عَسى‏ أَنْ یَكُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ» حکمت نهی را بیان می‌کند و آنچه از سیاق استفاده می‌شود این است که می‌خواهد بفرماید: هیچ کسی را مسخره نکنید، چون ممکن است آن کس نزد خدا از شما بهتر باشد.

در اینجا مخاطب مۆمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار می‌دهد که از این عمل زشت بپرهیزند، چرا که سرچشمه استهزاء و سخریه همان حس خود برتربینی و کبر و غرور است که عامل بسیاری از جنگ‌های خونین در طول تاریخ بوده است.

و این خود برتربینی بیش‌تر از ارزش‌های ظاهری و مادی سرچشمه می‌گیرد. مثلا فلان کس خود را از دیگری ثروتمندتر، زیباتر، یا از قبیل‌های سرشناس‌تر می‌شمرد، و احیاناً این پندار که از نظر علم و عبادت و معنویات از فلان جمعیت برتر است او را وادار به سخریه می‌کند، در حالی که معیار ارزش در پیشگاه خداوند تقوا است، و این بستگی به پاکی قلب و نیت و تواضع و اخلاق و ادب دارد.

هیچ کس نمی‌تواند بگوید: من در پیشگاه خدا از فلان کس برترم، و به همین دلیل تحقیر دیگران و خود را برتر شمردن یکی از بدترین کارها، و زشترین عیوب اخلاقی است که بازتاب آن در تمام زندگی انسان‌ها ممکن است آشکار شود.

استهزاء عبارت است از اینکه چیزی بگویی که با آن، کسی را حقیر و خوار بشماری، حال چه اینکه چنین چیزی را به زبان بگویی و یا به این منظور اشاره‌ای کنی، و یا عملا تقلید طرف را درآوری، به طوری که بینندگان و شنوندگان بالطبع از آن سخن، و یا اشاره، و یا تقلید بخندند
امنیت کامل و همه جانبه اجتماعی

دستوراتی که در آیه فوق مطرح شده: نهی از سخریه، و عیب جویی، و القاب زشت ، هر گاه به طور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه می‌کند، نه کسی می‌تواند به عنوان خودبرتربینی دیگران را وسیله تفریح و سخریه قرار دهد، و نه می‌تواند زبان به عیب جویی این و آن بگشاید، و نه با القاب زشت حرمت و شخصیت افراد را در هم بشکند.

انسان چهار سرمایه دارد که همه آن‌ها باید در دژهای این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس، آبرو.

تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامی نشان می‌دهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آن‌ها است، بلکه از بعضی جهات مهم‌تر است!

اسلام می‌خواهد در جامعه اسلامی امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگری حتی در منطقه افکار خود تیرهای تهمت را به سوی او نشانه‌گیری نمی‌کند، و این امنیتی است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبی و مۆمن امکان پذیر نیست.

منیع : تمسخر یا مزاح ؟ / مطالب جالب و دیدنی از اسلام

موضوعات: مذهبی, اخلاقی
 [ 11:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حق پدر بر فرزند ...

 

موضوعات: اخلاقی, روانشناسی اسلامی, مناسبت
[پنجشنبه 1395-02-02] [ 04:36:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گناه نگاه ...

موضوعات: مذهبی, اخلاقی, تصویر نوشته
 [ 04:33:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ملاک ها و معیارهای تشخیص حق و باطل ...

در آموزه های اسلامی، حقایق و واقعیاتی وجود دارند که حق و باطل بودن همه چیز و عملکرد انسان ها با آن ها تطبیق داده شده و حق و یا باطل بودن آن ها تشخیص داده می شود.
این همان نگرشی است که امیرالمومنین(ع) بدان اشاره نموده که معیار آن است که اهل حق را با شناخت حق بشناسید، نه این که حق را به واسطه مردمان بشناسید.
باور ما این است که رفتار و گفتار معصومان(ع) با واقعیات و حقایق همسویی دارد، از این رو رفتار و گفتار آن ها یکی از راهکارها و معیارهای شناخت حق از باطل شناخته شده، حتی در برخی از روایات سخن از آن به میان آمده که ائمه و عملکرد آن ها عین واقعیت و حقیقت است. پیامبر اسلام(ص) در مورد علی(ع) فرمود: “هو (علی) الفارق من الحق و الباطل؛ او است که میان حق و باطل جدایی می اندازد”
با این حساب مبنا و معیار موارد زیر خواهند بود:
1- طبق آیات قرآن کریم می دانیم که خداوند حق است:
ذلک بان الله هوالحق؛ (حج، آیه 6)
ذلکم الله ربکم الحق، (یونس، آیه 32)
الحق من ربک، (بقره، آیه 147).

2-پیامبر(ص) حق است:
یا ایها الناس قد جائکم الرسول بالحق من ربکم، (نسا، آیه 170).

3- کلام خدا حق است:
نزل الکتاب بالحق، (بقره، آیه 176).

4- امامان نیز حق اند: به این دلیل که قرآن می فرماید: ما آتاکم الرسول فخذوه؛

و پیامبر (ص) نیز در حدیث ثقلین فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی لن تضلوا ان تمسکتم بهما ابدا و انما لن یفترقا…

اما راه های شناخت حق:
برای تشخیص حق در هر زمان باید ببینیم که آیا رفتارمان مطابق رضای خدا و کلام الهی و سنت پیامبر(ص) و گفتار امامان معصوم(ع) هست یا نه؟! بعضی موارد حق روشن است و با کمترین توجه، انسان حق را تشخیص می دهد. در مواردی که تشخیص حق برای انسان دشوار است به استناد احادیث، لازم است که به علمای زمان مراجعه شود زیرا علما مجرا و کانال ارتباط ما با کتاب و عترت هستند که تعبیر رجوع به «روات احادیثنا» و «من عرف احکامنا» و…، اشاره به همین معنا دارد.

درنتیجه برای تشخیص حق و باطل میتوان به سه محور اساسی و عمده اشاره کرد:

1. علم و آگاهی:

علم و آگاهی زیر بنای اصلی شناخت و تشخیص امور را تشکیل می دهد که بدون آن انسان گرفتار گمراهی و انحراف خواهد شد. برای تشخیص حق و باطل نقطه آغازین کسب علم و شناخت حق و باطل و به تعبیر دیگر شناخت سره از ناسره است بدون علم و آگاهی انسان قادر به رسیدن به شناخت صحیح نخواهد بود و چه زیبا حضرت علی علیه السلام می فرمایند: انسان نادان را نمی بینی مگر اینکه در میان افراط (زیاده روی) و تفریط(کند رو) (نهج البلاغه،حکمت،70) حرکت در مسیر اعتدال و مصون ماندن از زیاده روی و کند روی که انحراف را به دنبال خواهد داشت، در گرو کسب علم و معرفت است. به ویژه تشخیص حق و باطل در دین، نیازمند شناخت و آگاهی کامل نسبت به مبانی و اصول دینی از منابع اصیل و کارشناسان متعهدعلوم دینی است چه در غیر این صورت خطر افتادن در ورطه خطا و گمراهی وجود دارد.

2. معیار قرار دادن حق و سنجش افراد بر اساس آن:

یکی از معیارهای مهم تشخیص حق و باطل، شناخت حق و باطل و سنجش افراد بر اساس آن است نه اینکه افراد ملاک و معیار سنجش حق و باطل قرار بگیرند حضرت علی علیه السلام می فرمایند: همانا حق به شخصیتها شناخته نمی شود، خود حق را بشناس تا پیروان آن را بشناسی (محمدی ری شهری،محمد،میزان الحکمه،قم،دار الحدیث،1377، ج3،ص1238) همچنین فرمودند: همانا دین خدا با موقعیت اشخاص شناخته نمی شود بلکه با معیار و نشانه حق شناخته می گردد، پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسی(همان) در پاره ای موارد انحرافات و کجروی ها به دلیل معیار قرار دادن افراد بجای محور قرار دادن حق و باطل و سنجش افراد بر اساس آن است . در این راستا حضرت علی علیه السلام فرمودند: بنگر به آنچه گقته شده نه به گوینده سخن( آمدی , عبد الواحد , غرر الحکم , ترجمه محمد علی انصاری , ج 1, ص 394)

3. آگاهی وشناخت نسبت به زمان و مقتضیات و شرایط زمانه:

از معیارهای مهم شناخت حق و باطل علم و آگاهی نسبت به احوال و مقتضیات زمان است که بدون توجه به آن نمی توان حق و باطل را در زمان خویش به صورت صحیح تشخیص داد. امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که به زمان خویش آگاه باشد مورد هجوم اشتباهات قرار نمی گیرد. (مجلسی،محمد باقر،بحار الانوار،تهران،مکتبه الاسلامیه،ج 78،ص269)

منبع : ملاک ها و معیارهای تشخیص حق و باطل / خدمت

موضوعات: مذهبی, اخلاقی
[دوشنبه 1395-01-30] [ 04:10:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سيره امام خميني (ره) در خانواده به روايت خاطرات ...

اگرچه بارها و بارها درباره ابعاد شخصيتي امام خميني(ره) از منظر بينش اسلامي، سياسي و فرهنگي شان صحبت شده است و انديشمندان زيادي در اين عرصه دست به قلم برده اند، اما خالي از لطف نيست که نگاهي دوباره بيندازيم به رفتار و منش ايشان در نهاد خانواده.امام خميني(ره) سلامت محيط زندگي و احترام به همسر و فرزندان را بخشي از سلامت و سعادت جامعه مي دانست و بر خلاف برخي از افراد که به واسطه اشتغال، تحصيل و … خانواده را رها مي کنند، با ظرافت خاصي به امور خانواده توجهي توأم با عطوفت و محبت داشت و برنامه هاي متراکم علمي، اجتماعي ، سياسي و… مانع از اين ارتباط نبود. در سيره امام خميني، «زن» به عنوان يک خدمتکار يا عنصري که در خانه بايد تدارکات را انجام دهد، تلقي نمي شود، ايشان همسر خويش را به عنوان يک همراه، همراز و چه بسا يک هم فکر مي دانست.

ادامه »

موضوعات: اخلاقی, روانشناسی اسلامی
[یکشنبه 1395-01-29] [ 10:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آیین همسر داری از منظر امام خمینی (ره) ...


شخصیت دهی و احترام گزاری به همسر

رفتار حضرت امام خمینی رحمه الله با خانواده بر اساس حرمت گذاری و شخصیت دادن به آنان بود. یکی از اعضای خانواده امام در این باره چنین می گوید:

ویژگی امام در برخورد با مسائل خانواده، حرمت نهادن و درک شخصیت همسر بود، یعنی همسر را به عنوان خدمت کار یا عنصری که باید تدارکات و خدمات خانه را عهده دار شود، نمی دانست، بلکه همسر را یک همراه، هم راز و چه بسا یک هم فکر می دانستند. بارها شنیده اید که ایشان، هیچ گاه به همسرشان فرمانی ندادند.

امام خمینی در بیان قدردانی از همسر خویش چنین گفته است: «فداکاری ای که خانم در زندگی کرده اند، هیچ کسی نکرده است. همسر امام در پاسخ به این پرسش که امام چگونه همسری است و در طول سال های زندگی با شما چگونه رفتار کرده است، می گوید:

رفتار ایشان با من، بسیار خوب بوده است. من از ایشان، خیلی راضی هستم. همیشه احترام مرا داشته اند. هیچ وقت با تندی صحبت نمی کنند. اگر لباس و حتی چای بخواهند، می گویند: ممکن است، بگویی به من فلان لباس را بدهند! حتی گاهی خودشان چای خودشان را می ریزند. امام، محیط زندگی را و احترام به همسر و فرزندان را، بخشی از سلامت و سعادت جامعه آینده می دانند.
پیام متن:

امام خمینی رحمه الله با پیروی از آموزه های دینی، رفتاری احترام آمیز با همسر خویش داشت، در همه حال قدردان او بود و از امر و نهی کردن او پرهیز می کرد.

2. انسان نباید، برای خود امتیازی نسبت به همسر قائل شود، و بر این اساس باید رفتارش نسبت به همسر احترام آمیز باشد.
خوش خُلقی با همسر

انسان به طور معمول در کنار خانواده، به دور از هرگونه تکلیف و ظاهر سازی رفتار می کند و به راحتی پرده از درون خویش برمی دارد. ازاین رو، رشد یا پس رفت اخلاقی هر کس، در محیط خانه بیش از هر جای دیگر آشکار می شود. همسر، فرزندان و خدمت گزارانی که سالیانی دراز در کنار امام خمینی بودند، همگی به حُسن رفتار امام راحل در محیط خانواده گواهی داده اند. همسر امام در این باره می گوید:

امام، احترام ویژه ای برای من قائل بودند و حتی در اوج عصبانیت نیز هرگز نسبت به من بی احترامی و اسائه ادب نمی کردند. همیشه جای خوب را به من تعارف می کردند و همیشه تا من سر سفره نمی آمدم، شروع به خوردن غذا نمی کردند. به بچه ها هم می گفتند: صبر کنید تا خانم بیاید.

امام حتی کوچک ترین مزاحمتی برای اهل خانه ایجاد نمی کرد. یکی از یاران امام می گوید:

ایشان هنگامی که برای نماز شب برمی خیزد، از یک چراغ قوه کوچک استفاده می کند. لامپ را روشن نمی کند و به آرامی راه می رود، مبادا که برای خانواده ایجاد مزاحمت شود و از خواب بیدار شوند.
پیام متن:

رفتار امام خمینی با همسر، بر پایه حُسن خلق بود تا آن جا که همواره، حال ایشان را مراعات و از ایجاد مزاحمت برای وی و اهل خانواده به شدت پرهیز می کرد.

موضوعات: اخلاقی, روانشناسی اسلامی
 [ 10:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  معنی هم کفو بودن در ازدواج چیست ؟ ...

از شرایط بسیار مهم ازدواج هم کفو بودن زوجین است. کفو در لغت به معناى شبیه و مانند است، در مسئله ازدواج تا حدّى باید از نظر ظاهر و باطن بین دختر و پسر شباهت وجود داشته باشد.

کفو بودن به معنی مثل و شبیه هم بودن نیست بلکه به معنی متناسب بودن استکه ممکن است گاهی این تناسب در شبیه بودن باشد یا گاهی در هم جهت بودن ویا گاهی نیز در مکمل بودن نهفته باشد.

مهمترین موضوع در کفویت، ایمان است. در احادیث داریم مؤمن کفو مؤمن است درمسئله ازدواج باید به دو منظر توجه داشته باشیم یکی توجه به وضع موجودودیگری توجه به چیزی که آرزویش را داریم یا بعبارت دیگر باید فقط ایمانبرای ما مطرح باشد باید ببینیم چقدر در امور زندگی ایمان را در رأس کارهایمان قرار می دهیم.

بی گمان از مهم ترین عوامل پیوند پایدار و ازدواج موفق و زندگی آرام، هم شأن بودن زن و مرد است. اسلام به هم شأن بودن زوجین در امر خطیر ازدواج تأکید فراوان کرده و با واژه «کفو» از آن یاد کرده است؛

مسئله هم کفو بودن در لسان امروزی مردم برابری از جهت خانواده و فرهنگ و تمکن مالی و علمی است اما در روایات ما همکفو بودن تنها در ایمان است !

رسول حق فرمود:

اَنْکِحُوا الاَْکْفاءَ وَ انْکِحُوا مِنْهُمْ وَ اخْتارُوا لِنُطَفِکُمْ.

زمینه ازدواج هم کفوها را فراهم کنید، و با هم کفو ازدواج کنید و آنان را براى بوجود آمدن فرزندان شایسته به عقد خود درآورید.

البته بر خانواده ها لازم است در مسئله هم کفو بودن، سختگیرى نکنند، وقتى پسر و دختر از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل اسلامى، و از نظر قیافه و هیکل ظاهر نزدیک به هم باشند، این دو از نظر شرع مقدس هم کفو و شبیه و همانند یکدیگرند، و در ازدواج آنان رحمت و برکت حق تجلّى خواهد کرد.

بنابراین هم قبیله بودن، همشهرى بودن، به اندازه هم ثروت داشتن، موجب هم کفوى نیست، بنا به حکم اسلام، عرب را بر عجم، سپید را بر سیاه، قرشى را بر غیر قرشى امتیازى نیست، امتیاز به تقواست و دو مرد و زن مسلمان با داشتن ایمان و تقوا و اخلاق و امانت و عفت و پاکى و طهارت و سلامت هم کفو یکدیگرند گرچه یکى عرب و دیگرى عجم

یکى شهرى و دیگرى روستایى، یکى غنى و دیگرى فقیر، یکى سپید و دیگرى سیاه، یکى قبیله دار و دیگرى بى قبیله باشد.

اصول کافی یک باب در این زمینه دارد که کاملا گویایی این نکته هست حتی در روایات ذکر شده برتری به تقوی است و ارتباطی بهاصل و نسب و شهرت و خانواده ندارد.

منبع : معنی هم کفو بودن در ازدواج چیست ؟ / مشاوره حقوقی خانواده

 

موضوعات: اخلاقی, روانشناسی اسلامی
 [ 10:36:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شیوه پیشوایان در رفتا ر با همسر ...

مقدّمه

خداوند متعال، رسول خدا صلی الله علیه و آله 1 و اهل بیت علیهم السلام او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی ـ اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره ـ به آنان اقتدا نمایند.

یکی از نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم علیهم السلام نحوه رفتار آنان با همسران شان است. هر چند به خاطر طبیعت موضوع و نیز شرایط اجتماعی، حجم شواهد و مواردِ بر جای مانده در تاریخ، در این خصوص فراوان نیست؛ همین اندک نیز بسیار ارزشمند و گویاست.

ادامه »

موضوعات: اخلاقی, روانشناسی اسلامی
 [ 10:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اگه نمی تونی گناه رو ترک کنی بخون ...

انسان ها با توجه به محیطی که در آن به دنیا می ایند تربیتی که در خانواده می شوند خصوصیاتی که اصطلاحا ارثی هستند، مدرسه ای که می روند، معلمان و اساتیدی که خواهند داشت، دوستانی که در آینده با آنها نشست و برخواست می کنند و … یک سری صفات خوب و بد را ممکن است بدون زحمت داشته باشند.
نفس
یک نکته ی قرآنی: برسد به دست هرکسی که فکر می کنه گناهی داره که نمی تونه ترکش کنه
شح نفس یعنی بخل شدید قلب که با حرص همراه است.
تعبیر قرآن این است : شح را برای انسان به منزله یک دشمن تلقی کرده‏ است. در آیه 14 سوره تغابن قرآن می خوانیم: «ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم، برخی از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند ، و بعد خداوند چنین فرمود: «انما اموالکم و اولادکم فتنه، اموال شما و فرزندانتان صرفا (وسیله) آزمایشند» (تغابن/15)

ادامه »

موضوعات: مذهبی, اخلاقی, روانشناسی اسلامی
[شنبه 1395-01-28] [ 05:03:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  من ناخواسته غیبت می کنم چکونه این عادت را ترک کنم ؟ ...

غیبت آسیب رسان و بسیار مخرب است. غیبت، چه عمدی و چه سهوی، آسیب های فراوانی به دنبال دارد. به جای اینکه درمورد آدمها و پشت سر آنها حرف بزنیم، باید با خود آنها حرف زده و مشوقشان باشیم. امروز ۵ راه برای ترک عادت غیبت کردن به شما پیشنهاد می کنیم.

 

غیبت آسیب رسان و بسیار مخرب است. غیبت، چه عمدی و چه سهوی، آسیب های فراوانی به دنبال دارد. به جای اینکه درمورد آدمها و پشت سر آنها حرف بزنیم، باید با خود آنها حرف زده و مشوقشان باشیم. امروز ۵ راه برای ترک عادت غیبت کردن به شما پیشنهاد می کنیم.

 

۱ وقتی اول از مغزتان و بعد زبانتان استفاده کنید، از غیبت دور خواهید شد

از آنجاکه غیبت کردن معمولاً از یک گپ کوتاه شروع می شود، قبل از اینکه بفهمیم داریم غیبت می کنیم در آن گرفتار خواهیم شد. خیلی از آدمها از اینکه بقیه بفهمند آنها پشت سر کسی غیبت می کنند، واهمه دارند. بیشتر اوقات واقعاً منظور نداریم که پشت کسی حرف بزنیم اما اینکار را می کنیم چون از فکرمان استفاده نمی کنیم. اولین قدم برای ترک یک عادت بد از زندگیتان آگاه شدن از آن است. همین امروز، آگاهانه و بادقت به کلمات خودتان دقت کنید. سعی کنید قبل از اینکه کلمه ای بد درمورد کسی به زبان آورید، فکر کنید.

 

۲ می توانید برای خودتان سیاست تحمل صفر اجرا کنید

اگر در یک صنعت یا تجارتی هستید، در نظر داشته باشید که در جلسه بعدی کاری درمورد موضوع غیبت کردن بحث کنید. وقتی کارمندانتان را وادار کنید که در مورد آسیب ها و ضررهای ناشی از غیبت کردن فکر کنند، از مشکلات و مسائل آتی جلوگیری خواهید کرد.

 

۳ در غیبت شرکت نکنید

« فقط بگویید نه! » شعاری بود که بانو نانسی ریگان برای کاهش مصرف موادمخدر در میان جوانان پیشنهاد داد. در مورد غیبت هم کاربرد دارد: فقط انجامش ندهید!

غیبت کردن به حداقل دو نفر نیاز دارد. یکی حرف می زند و دیگری تایید می کند. اگر قبول نکنید که یکی از طرفین این مکالمه باشید، این مکالمه انجام نخواهد شد.

 

۴ ماشین غیبت را روی دور کند بیندازید

این ایده مطمئناً کار می کند. به سمت منبع بروید. مستقیماً با فرد مورد نظر یا هدف غیبت حرف بزنید. وقتی کسی شروع به حرف زدن در مورد کسی دیگر می کند، پیشنهاد بدهید که با آن فرد تماس بگیرید و حرف هایتان را با او در میان بگذارید. احتمالاً ۹۰ درصد کسانی که قصد غیبت کردن از این پیشنهاد خواهند ترسید.

کسانیکه درمورد دیگران حرف می زنند دوست دارند ناشناس بمانند. اینها کسانی هستند که یادداشت ها و نامه های ناشناس در مورد شکایت از یک همکار برای رئیس می فرستند. آنها نظراتشان را با « به کسی نگو من این را به تو گفتم » شروع می کنند و شدیداً انکار می کنند که منبع شایعه پراکنی هستند. تنها چیزی که نمی خواهند این است که شناخته شوند. شما باید پیشنهاد دهید که اسم آنها را بخاطر حرفی که می زنند پیش کسان دیگر به زبان آورید و مطمئن باشید که سریع دست می کشند.

 

۵ غیبت را با خوبی جایگزین کنید

همانطور که غیبت کننده ها دوست دارند ناشناس بمانند، خیلی ها هم عاشق موج اخبار بد و وحشت آور هستند. خیلی از افراد پرمشغله به دلایلی با اخبار خوب به اندازه اخبار بد هیجان زده نمی شوند.

شما می توانید از نظرات خوب، کلمات تشویق آمیز یا تحسین و تمجید برای خنثی کردن غیبت استفاده کنید. مثلاً وقتی مریم شروع به صحبت در مورد سارا می کند، شما بگویید، « میدونی واقعاً دوست ندارم این رو بشنوم. سارا واقعاً دختر خوبی است و دوست خیلی خوب من است. » یا غیبت را به طور کل نادیده بگیرید و بگویید، « میدونی چیه؟ من سارا رو دیدم، اون خیلی دختر خوب و مهربانیه! » از کلمات خوب بعنوان سپری در مقابل بدی استفاده کنید.

 

این نیازمند این است که به دنبال چیزهای خوب برای حرف زدن باشید. می دانید که نقاط خوب و مثبت در همه آدمها وجود دارد. حتی هیتلر هم عاشق حیوانات و هنر بود! اینکار عوارض جانبی مثبت و خوبی هم به دنبال دارد.

وقتی روزتان را با خوب به جای بد شروع می کنید، زندگیتان را روشن تر می کنید. خوبی های زیادی در دنیا وجود دارد، فقط باید به دنبال آن باشید و درمورد آن حرف بزنید.

 

۶ قانون طلایی را اعمال کنید

همه  خوانندگان ما افراد مذهبی هستند . ولی ممکن است  خیلی از کسانیکه این مطلب را برایشان بفرستید  مذهبی نباشید. در واقع این مقاله اصلاً مقاله مذهبی نیست که غیبت را از دید مذهب بررسی کنید. اما قوانین اسلام و ادیان دیگر هم در این زمینه قابل اجرا است.

از دیدگاه دین، غیبت کردن گناهی مخرب است. درست مثل تاریکی که روشنی آن را از بین می برد، غیبت هم با مهربانی و ملاحظه از بین می رود.

 

سعی کنید محبت و مهربانی را در خانه و محل کارتان پراکنده کنید. اگر دوست داشتید این مقاله را برای کسانیکه که می دانید در دام غیبت گرفتار هستند، بفرستید تا به آنها برای از بین بردن این عادت ناپسند کمک کنید.

منبع : آفتاب / من نا خواسته غیبت می کنم چکونه این عادت را ترک کنم

موضوعات: مذهبی, اخلاقی
[یکشنبه 1394-12-02] [ 11:30:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  24 حدیث بسیار زیبا؛ همه بخوانند! ...

با عرض سلام؛ تمام این روایات از صادق ال محمد(ص) است:

1- طلبتُ الجنة، فوجدتها في السخأ: بهشت را در بخشندگي و جوانمردي يافتم.


2- و طلبت ثقل الميزان، فوجدته في شهادة «ان لا اله الا الله و محمد رسول الله»: و سنگيني ترازوي اعمال را در گواهي به يگانگي خدا تعالي و رسالت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) يافتم.


3- و طلبت السرعة في الدخول الي الجنة، فوجدتها في العمل لله تعالي: سرعت در ورد به بهشت را در كار خالصانه براي خداي تعالي يافتم.


4- و طلبتُ حب الموت، فوجوته في تقديم المال لوجه الله: و دوست داشتن مرگ را در پيش فرستادن ثروت (انفاق) براي خشنودي خداي تعالي يافتم.



5- و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها في ترك المعصية: و شيريني عبادت را در ترك گناه يافتم.



6- و طلبت رقة القلب، فوجدتها في الجوع و العطش: و رقت (نرمي) قلب را در گرسنگي و تشنگي (روزه) يافتم.


7- و طلبت نور القلب، فوجدته في التفكر و البكأ: و روشني قلب را در انديشيدن و گريستن يافتم.


8- و طلبت الجواز علي الصراط، فوجدته في الصدقة: و (آساني) عبور بر صراطرا در صدقه يافتم.

9- و طلبت نور الوجه، فوجدته في صلاة الليل: و روشني رخسار را در نماز شب يافتم.


10- و طلبت فضل الجهاد، فوجدته في الكسب للعيال: و فضيلت جهاد را در به دست آوردن هزينه زندگي زن و فرزند يافتم.


11- و طلبت حدب الله عزوجل، فوجدته في بغض اهل المعاصي: و دوستي خداي تعالي را در دشمني با گنهكاران يافتم.


12- و طلبت الرئاسة، فوجدتها في النصيحة لعبادالله: و سروري و بزرگي را در خيرخواهي براي بندگان خدا يافتم.


13- و طلبت فراغ القلب، فوجدته في قلة المال: و آسايش قلب را در كمي ثروت يافتم.


14- و طلبت عزائم الامور، فوجدتها في الصبر: و كارهاي پر ارزش را در شكيبايي يافتم.


15- و طلبت الشرف، فوجدته في العلم: و بلندي قدر و حسب را در دانش يافتم.


16- و طلبت العبادة فوجدتها في الورع: و عبادت را در پرهيزكار يافتم .


17- و طلبت الراحة، فوجوتها في الزهد: و آسايش را در پارسايي يافتم.


18- و طلبت الرفعة، فوجدتها في التواضع: برتري و بزرگواري را در فروتني يافتم.


19- و طلبت العز، فوجدته في الصدق: و عزت (ارجمندي) را در راستي و درستي يافتم.


20- و طلبت الذلة، فوجدتها في الصوم: و نرمي و فروتني را در روزه يافتم.


21- و طلبت الغني، فوجدته في القناعة: و توانگري را در قناعت يافتم.


22- و طلبت الانس، فوجدته في قرائة القرآن: و آرامش و همدمي را در خواندن قرآن يافتم.


23- و طلبت صحبة الناس، فوجدتها في حسن الخلق: و همراهي و گفتگوي با مردم را در خوشخويي يافتم.


24- و طلبت رضي الله، فوجدته في برالوالدين: و خوشنودي خدا تعالي را در نيكي به پدر و مادر يافتم.


مستدرك الوسائل، ج 12، ص 173 - 174، ح 13810



موضوعات: مذهبی, اخلاقی
[چهارشنبه 1394-11-28] [ 11:04:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چند نکته اخلاقی حکمت آموز ...

علم اندوزی

«لقمان حکیم به فرزندش فرمود: با دانشمندان هم نشینی کن! همانا خداوند دل های مرده را به حکمت زنده می کند، چنان که زمین را به آب باران».

کور حقیقی

«فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده! بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام. فقیر گفت: من هم کور واقعی هستم، زیرا اگر بینا می بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم».

آزادگی

«همسر مرد آزاده ای به او گفت: نمی بینی که یارانت به هنگام گشایش، در کنار تو بودند و اینک که به سختی افتاده ای، تو را ترک کرده اند؟ او گفت: از بزرگواری آنهاست که به هنگام توانایی، از احسان ما بهره می بردند و حال که ناتوان شده ایم، ما را ترک کرده اند».

غیبت

«به بزرگی گفتند: هیچ ندیدیم که از کسی غیبت کنی! گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران بپردازم».

سخن چینی

«مردی به اندیشمندی گفت: فلان شخص، دیروز از تو بدگویی می کرد. اندیشمند گفت: از چیزی سخن گفتی که او از روبه رو گفتن آن با من شرم داشت».

تجسس

«حکیمی گفته است: آن که عیب های پنهانی مردم را جست وجو کند، دوستی های قلبی را بر خود حرام می کند».

غفلت

«به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند، چه کنیم؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هرچند بجنبانی، بیدار نمی شود».

بخل

بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم؟ بخیل گفت: بنویس «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنّی؛ هرکس از آن آب بنوشد، از من نیست!» (بقره: 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت: بنویس: «وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَاِنَّهُ مِنّی؛ هرکس از آن نخورد، از من است.» (بقره: 249)

تکبر

«آورده اند که روزی عابدی نمازش به درازا کشید و چون نگریست، مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد. عابد او را گفت: آنچه از من دیدی، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد».

افسوس پادشاه به هنگام مردن

گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت: «مَآ أَغْنی عَنّی مَالِیَه هَلَکَ عَنّی سُلْطانِیْه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه: 28 و 29) و در همان روز جان داد.

عقل، بزرگ ترین نعمت الهی

«روزی پادشاهی به بهلول گفت: بزرگ ترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد: بزرگ ترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا! آن که را عقل دادی، چه ندادی و آن که را عقل ندادی، چه دادی؟»

محافظت از خویشتن

«پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاک است، رها کن!»

عبرت

«گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هرچه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذراع (حدود یک متر) نمی رسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد».

خطر سلامتی و آسایش

«آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت: خیر؛ زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه، از یاد خدا غافل می مانم. خیرِ من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحمتش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم، به من عطا کند».

منبع : چند نکته اخلاقی / پایگاه اطلاع رسانی حوزه

موضوعات: اخلاقی
 [ 10:54:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت