داستان زیبا از مکارم اخلاق | ... | |
لشکر اسلام در جنگ با قبیله طی ، پیروز شدند و اسرای قبیله را بمدینه آوردند. در میان اسیران ، دختران زیبا و فصیحی بود که در حضور رسول اکرم (ص ) آغاز سخن کرد و گفت اگر مصلحت بدانید مرا آزاد کنید و خود را در معرض شماتت عرب قرار ندهید، چه من دختر سخاوتمند قبیله خود هستم ، پدرم اسیران را آزاد میساخت ، به فقیران اعطا مینمود، حامی ضعیفان بود، از میهمان پذیرائی میکرد، به گرسنه غذا میداد، برهنه ، را میپوشانید، و عقده غم را از دلهای مردم اندوهگین میگشود، من دختر حاتم طائی هستم . فقال صلی الله علیه و آله : خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق .(1) مستدرک ، جلد 2، صفحه284 منبع : اسرا و روش پیشوای اسلام / داستان کوتاه. داستان هاي مذهبی و قرآني
[جمعه 1395-02-31] [ 06:43:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|