بغض كرده بود. از بس گفته بودند:
«بچه است؛ زخمي بشود آه و ناله ميكند و عمليات را لو مي دهد.»
شايد هم حق داشتند. نه اروند با كسي شوخي داشت، نه عراقي ها.
اگر عمليات لو ميرفت، غواصها - كه فقط يك چاقو داشتند - قتل عام مي شدند.
فرمانده كه بغضش را ديد و اشتياقش را، موافقت كرد…
…توي گل و لاي كنار اروند، در ساحل فاو دراز كشيده بود.
جفت پاهايش زودتر از خودش رفته بودند.
يا كوسه برده بود يا خمپاره.
دهانش را هم پر از گِل كرده بود كه عمليات را لو ندهد.

موضوعات: بصیرت
[جمعه 1394-10-04] [ 09:08:00 ب.ظ ]