بصیرت سرا
ولا یحمل هذه العَلَم الا اهل البصر و الصبر




اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




جستجو





رتبه


 
  حکمت | جلوی گناهان اجتماعی رو باید گرفت / استاد عالی ...

 

منبع : سایت راسخون

موضوعات: بصیرت, مذهبی, داستان, اخلاقی
[شنبه 1400-11-30] [ 02:32:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گوهرشاد نشان از بی نشان ها ...

 

موضوعات: بصیرت, مذهبی, سیاسی, داستان, مناسبت
[چهارشنبه 1400-11-06] [ 09:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بلبل شهید خرازی ...

شهید محمد رضا تورجی زاده بلبل روضه خوان شهید خرازی 

وی در پنجمین روز اردیبهشت سال ۱۳۶۶در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در حین فرماندهی گردان یازهرا در سنگرش از ناحیه ی پهلو،بازو جراحت و ترکش هایی دید و به مقام شهادت نائل شد.

برای اطلاع بیشتر از این شهید والا مقام اینجا کلیک کنید

موضوعات: داستان, کلیپ
[دوشنبه 1400-09-22] [ 04:21:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ویژگی های فردی حضرت امام خمینی (س) ...
نام امام خمینی(ره) در میان تمامی ملت های آزاده جهان زنده و جاوید است - ایرنا

امام خمینی (س) به بسیاری از رشته های ورزشی علاقمند بودند ولی رشته خاصی را ترجیح نمی دادند. از جمله ورزشهایی که حضرت امام، خود بیشتر به آن اشتغال داشتند، می توان به کوهنوردی، فوتبال در سنین نوجوانی، شنا، ژیمناستیک، پرش طول و ارتفاع و ورزشهای باستانی و کشتی در سنین جوانی اشاره کرد. اما وقتی پا به سن گذاشتند، بیشتر به کوهنوردی و پیاده روی می پرداختند و هیچ گاه به خاطر برنامه ای، از ورزش نمی گذشتند.

 

۱ـ وقت شناسی و نظم در امور

از آنجایی که انسان موجودی است با گرایشهای گوناگون و این گرایشها در جامعه بشری در تصادم و ناسازگاری اند، آنچه می تواند انسان را از این تنش نجات بخشد، وفاداری و عمل به قانون و ارج نهادن به حقوق دیگران است. امام علی (ع) می فرمایند:«أفضَلُ الأدَب أن یقف الإنسان عندَ حَدِّهِ ولا یتعدّی قدره»؛ [۱] برترین ادب آن است که انسان بر حدّ خویش بایستد و از اندازه خود فراتر نرود.

امام خمینی (س) ساعات شبانه روز خود را تقسیم بندی کرده بودند و ساعت عبادت، استراحت، مطالعه، رفت و آمد و … ایشان مشخص بود و این تقسیم و برنامه ریزی، مبنای تنظیم برنامه خانواده امام نیز شده بود. توجه در رفتار و عملکرد امام، نشان می دهد که ایشان در تمام امور، بسیار به رعایت نظم مقید بودند و با نظم و برنامه خاصِّ از پیش معیّن شده، کارهای خود را انجام می دادند. ذکر چند خاطره در این زمینه، خالی از لطف نیست:

۱ـ زمانی که ایشان برای وضو گرفتن (تجدید وضو) از اتاق مطالعه بیرون می آمدند، خدمتکار متوجه می شد که وقت طبخ برنج است و (اگر ناهار برنج داشتند) به آشپزخانه رفته و اجاق را روشن می کرد؛ یعنی ساعت وضو گرفتن امام نیز وقت مشخصی داشته است. [۲]

۲ـ ایشان حتی برای زمانهای کوتاه قبل از شام یا ناهار یا قبل از اخبار، برنامه داشتند تا مبادا این زمان به بطالت بگذرد. نقل شده است: زمانی امام را برای صرف شام صدا زدند، ایشان فرمودند: «هنوز ده دقیقه به وقت شام مانده». [۳] این مسأله بیانگر آن است که نظم امام در دیگران و امور خانه، تأثیرگذار بوده است.

۳ـ قدم زدن امام نیز از نظم و وقت معینی برخوردار بود. زمانی که ایشان فضای مناسبی برای قدم زدن نداشتند، از پشت بام یا همان فضای کوچک استفاده می کردند.حجت الاسلام و المسلمین نصرالله شاه آبادی نقل می کنند: «منزل امام در نجف یک خانه کوچک ۴۵ متری بود و ایشان برای قدم زدن، هر روز نیم ساعت قبل از غروب به پشت بام رفته و آنجا مشغول قدم زدن می شدند؛ زیرا حیاط کوچک بود و جای قدم زدن نداشت». [۴]

ساعات شبانه روز امام چنان تقسیم بندی شده بود که اهل خانه بدون این که ایشان را ببینند، می دانستند ایشان در فلان ساعت، مشغول چه کاری هستند.نظم و انضباط امام را می توان در دو بُعد فکری و عملی مشاهده کرد. ایشان از نظم فکری بالایی برخوردار بود و در طول زندگی پر بار خویش، هیچ گاه دچار حتی کمترین تزلزل فکری و عقیدتی نشد.

امام ضمن دستیابی به اصول متین و قطعی دین مبین اسلام در ابعاد گوناگون، همواره بر پیاده کردن آنها پافشاری می کردند و هرگز در راه خویش ـ که صراط مستقیم بود ـ گرفتار شک و تردید نمی شدند. دقت در برنامه ها و سخنان امام، از آغاز تا پایان، این مسأله را مسلم می سازد که ایشان خط مشی مشخصی را در زندگی، پی گرفته و از آن پیروی کرده است. [۵]

ادامه »

موضوعات: داستان, اخلاقی
[جمعه 1400-03-14] [ 03:04:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اگر صیاد شیرازی شدید هم دنیا دارید ، هم آخرت ...

منبع : سایت ویسگون

موضوعات: بصیرت, داستان, تصویر نوشته
[شنبه 1399-05-11] [ 04:56:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  زندگی دیگران را نابود نکنیم ...

جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ ۵۰۰۰. همه‌ش همین؟ ۵۰۰۰ ؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه ! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است.

زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و …. کار به دعوا کشید و تمام.

پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند

این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛
چرا نخریدی؟
چرا نداری؟
یه النگو نداری بندازی دستت؟
چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟
چطور اجازه می دهی؟
ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و… اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم !

شر نندازید تو زندگی مردم. واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم و کَر از آنجا بیرون بیاییم. مُفسد نباشیم.

 

موضوعات: داستان, اخلاقی
[سه شنبه 1399-04-31] [ 10:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اعتراف دکترکیت مور به اعجاز علمی قرآن در زمینه جنین شناسی ...

 

دکتر کیت مور که در سال ۱۹۸۴ بزرگترین جایزه کشور کانادا در رابطه با دانش کالبدشکافی را به خود اختصاص داده و در دانش جنین‌ شناسی در جهان سرآمد بود…
 
به کشور عربستان سعودی دعوت شد تا در مورد آیاتی که چهارده قرن پیش در مورد دنیای جنین در قرآن آمده و یا احادیثی که در این‌باره از پیامبر اسلام روایت شده است، نظرات خود را ارائه دهد. دکتر در ابتدا تمایلی به این سفر نداشت و مطمئن بود که کتابی متعلق به چهارده قرن پیش نباید چیز جالبی در مورد جهان جنین ارائه داده باشد به ویژه که این دانش فقط در نیم قرن اخیر پیشرفت قابل ملاحظه‌ای داشته است. اما به علت نقطه ضعف گرفتن از کتاب آسمانی مسلمانان و نیز گشت و گذاری در کشورهای عربی، به این دعوت جواب مثبت داد. او پس از بررسی آیات قرآن در مورد جهان جنین چنان حیران و شگفت‌زده شد که گفت امکان ندارد که این کتاب توسط فردی و یا افرادی در چهارده قرن پیش نوشته شده باشد بلکه این کلام خداوند است که آگاه به همه امور است. او نه تنها نتوانست از کتاب آسمانی مسلمانان نقطه ضعفی بگیرد بلکه با توجه به یافته‌های خود از قرآن در چاپهای بعدی تعدادی از کتابهای مشهور خود اصلاحات و تجدیدنظرهایی انجام داد.
یکی از کتابهای مشهور او ((انسان در حال رشد)) نام دارد که در بسیاری از دانشگاههای دنیا تدریس می‌شود و به بیش از ۲۵ زبان مختلف دنیا ترجمه شده است. از آن پس او در بیشتر کنفرانسهایی که در مورد اعجاز علمی قرآن برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد از جمله در کنفرانسی در مسکو به همین منظور شرکت نمود. در خلال این کنفرانس که جلسات آن در یکی از شبکه‌های تلویزیونی مسکو پخش شد و علمای اسلامی و غیر اسلامی در آن به بحث پرداختند، ۳۷ دانشمند مشهور روسی به دین اسلام گرویدند.
 
در آن کنفرانس از دکتر کیت مور پرسیده شد: آیا شما مسلمان شده‌اید.
 
جواب داد: نه ولی گواهی می‌دهم که قرآن کتاب خداوند و محمد پیامبر خداست. به او گفته شد: با این تفاصیل شما مسلمان هستید. دکتر گفت: من اکنون نیز که مسلمان شدن خود را اعلان ننموده‌ام، زیر فشارهای شدید اجتماعی قرار دارم اما تعجب نکنید از اینکه روزی بشنوید که کیت مور مسلمان شده است. یک سال بعد او اعلان نمود که مسلمان شده است.

منبع : سایت زهرا مدیا

موضوعات: بصیرت, مذهبی, داستان, قرآن
[جمعه 1399-03-30] [ 10:17:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گریه پیامبر(ص) بر گنهکاران آخر‌الزمان ...

گریه ارزشى از جمله اسرار الهى است که در این سوى پرده، سوز و آتش است؛ ولى در آن سوى پرده، شادى، ابتهاج، لذت و لقا است.

حجت‌الاسلام محسن قرائتی استاد قرآن در کتاب «خنده و گریه» مصادیقی برای گریه کردن آورده است که ما در ادامه به بخش‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

گریه بر گنهکاران امت

ابن مسعود می‌گوید: پیامبر اکرم(ص) گوشه‌ای از وضع آخرالزمان را برای ما ترسیم کرد، آنگاه گریه کرد. ما هم به گریه رسول خدا گریه کردیم و پرسیدیم: یا رسول‌الله! برای چه گریه می‌کنید؟ فرمود: «از روی رحمت و طلب بخشش برای گناهکاران آخرالزمان».

گریه نجاشی و علمای مسیحی

عده‌ای از مسلمانان به فرمان پیامبر(ص) به سوی حبشه هجرت کردند، نجاشی، پادشاه مسیحی حبشه، هدایای کفار قریش را نپذیرفت و گفت: من از این هدایا ارتزاق نمی‌کنم. هر چه اطرافیان خواستند قبل از ملاقات مسلمانان با نجاشی، قضاوت غائبانه از وی بگیرند، گفت: تا حرف آنها را نشنوم، قضاوت نمی‌کنم. سپس جعفر با عده‌ای از مهاجران با نجاشی ملاقات کردند و سخنرانی جذابی در مقایسه اسلام با وضع جاهلیت بیان کرد.

جعفر گفت: عدالت تو ما را به حبشه کشاند. نجاشی گریان شد و تقاضای تلاوت آیاتی از کتاب آسمانی قرآن کرد. جعفر آیات ابتدایی (از آیه 16 به بعد) سوره مریم را خواند. آیات به آخر نرسیده بود که صدای گریه نجاشی و اسقف‌ها بلند شد. سپس گفت: «حرف پیامبر اینها و عیسی از یک منبع نور است.»

آنگاه به کفار گفت: بروید که من هرگز اینها را تسلیم شما نخواهم کرد.

گریه مسیحیان تازه مسلمان

یک هیأت بیست نفره از مسیحیان، برای تحقیق به مکه آمدند و با پیامبر(ص) در مسجد ملاقات کردند.

رسول اکرم(ص) با تلاوت آیاتی از قرآن، چنان آنها را تحت تأثیر قرار داد که همه به گریه افتادند و نشانه‌هایی که در انجیل برای پیامبر(ص) خوانده بودند، در رسول اکرم دیدند.

ابوجهل ناراحت شد و گفت: شما برای تحقیق آمده‌اید نه تسلیم. آنها گفتند: ما تابع حق هستیم. «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ یُؤْمِنُونَ . وَإِذَا یُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ»، کسانی که پیش از این کتابشان دادیم، آنها به او ایمان می‌آوردند و چون (قرآن) برایشان تلاوت شود، می‌گویند: بدان ایمان آوردیم که آن درست است و از طرف پروردگار ماست. ما پیش از آن هم تسلیم بوده‌ایم.

گریه پیامبر(ص) بر فرزند بی‌وفا

مردی از پدرش نزد پیامبر اکرم(ص) شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و ماجرا را پرسید. پدر پیر گفت: روزگاری من قوی و پولدار بودم و به فرزندم کمک می‌کردم، اما امروز او پولدار شده ولی به من کمک نمی‌کند. پیامبر(ص) گریه کرد و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این ماجرا را بشنود و گریه نکند. سپس به فرزند فرمود:‌«انت و مالک لابیک». تو و دارایی‌ات، از آنِ پدرت هستید.

خنده‌ای بهتر از گریه

عالمی نزد عابدی آمد و گفت: نمازت چطور است؟ گفت: از نماز من سؤال می‌کنی و حال آن که عمری است نماز می‌گذارم. گفت: گریه چطور؟ جواب داد: آن‌قدر گریه می‌کنم تا اشکم جاری شود. عالم گفت: اگر می‌خندیدی و خائف بودی، بهتر بود از این که گریه کنی و متبکر باشی.

موضوعات: داستان
[دوشنبه 1396-12-07] [ 08:19:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  راستی شما خونتون رو کجا ساختید ؟ ...

راستی شما خونتون رو کجا ساختید ؟

ما در روستای کوچکی زندگی می کردیم یه کم که بزرگ تر شدیم روستا برای کار و کاسبی ما کوچک بود این بود که به فکر رفتن به شهر دیگه افتادیم لذا همه بار و بنه رو جمع کردیم و به راه افتادیم .اولا که رسیده بودیم زیاد سخت بهمون گذشت اما کم کم عادت کردیم کارامون رونق گرفت تا وقتی که …

یکی از بزرگ های شهر که دوست و دشمن همه اونو به کرامت و صداقت … قبول داشتند و مورد اعتماد بود مکررا به اهالی شهر می گفت ،  باید از اینجا بریم آخه شهرمون رو گسل زلزله هستش و هر لحظه احتمال وقوع زلزله وجود داره نکنه زلزله بیاد هست و نیستتون ویران بشه ، که پدر ما وقتی صحبت ها رو شنید گفت بچه ها اینجا خونه نسازین هرچه دارین نقد کنین که باید بریم . بریم به یه شهر بزرگ تر چون اونجا امنه هر چی دارین اوجا خرج کنین و اونجا بسازین .

فردای اونروز بیرون که رفتم دیدم همه حرف ها بزرگ شهر رو با هم زمزمه می کردنند اما کسی عملا کوچک ترین کاری برای رفتن نکرده بود همه داشتن با حرص ولع ، بیش از پیش خونه می ساختند و آباد میکردند .

راستی خطابم به شماست آره شما خواننده محترم . خونتون رو کجا ساختید ؟؟؟

نوشته شده توسط : محبوبه رحیمی

 

موضوعات: بصیرت, داستان, اخلاقی
[جمعه 1396-10-29] [ 10:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند. ...

روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند.

پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!

کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!

و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!!

مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...

کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!

معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...

این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !


منبع : داستان کوتاه
موضوعات: بصیرت, داستان
[جمعه 1396-10-01] [ 02:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خاطره ایی جالب از یک نویسنده ...

خاطره ایی جالب از یک نویسنده :

یک پز وهشگر دینی بنام لئوناردو باف که اهل برزیل است ، میگویید :

در میزگردى که درباره «دین و آزادى» برپا شده بود و دالایى‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسیدم: عالى جناب، بهترین دین کدام است؟ خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایى» یا «ادیان شرقى که خیلى قدیمى‌تر از مسیحیت هستند.» دالایى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خیره شد ، و آنگاه گفت: بهترین دین، آن است که شما را به خداوند نزدیک‌تر سازد. دینى که از شما آدم بهترى بسازد.» من که از چنین پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسیدم: …..

ادامه »

موضوعات: بصیرت, مذهبی, سیاسی, داستان
 [ 01:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  « داستان مسیح (علیه السلام) » ...

نام مادر حضرت عیسی (ع) ، مریم دختر عمران بود. مادر مریم، وقتی او را حامله شد، نذر کرد فرزند در شکم خود را، بعد از به دنیا آمدن خادم مسجد (محرر) کند، و او در حالی این نذر را می‏کرد که می‏پنداشت فرزندش پسر خواهد بود. ولی وقتی که او به دنیا آمد و فهمید که او دختر است، اندوهناک شد و حسرت خورد. نامش را “مریم” یعنی خادمه نهاد. پدر مریم قبل از ولادت او از دنیا رفته بود، به ناچار خود او دخترش را در آغوش گرفته به مسجد آورد و او را به کاهنان مسجد که یکی از آنان زکریا بود تحویل داد. کاهنان در باره کفالت مریم با هم مشاجره کردند و در آخر به این رضایت دادند که در این باره قرعه بیندازند و چون قرعه انداختند زکریا برنده شد و او عهده‏دار سرپرستی مریم گشت تا وقتی که مریم به حد بلوغ رسید، در آن اوان، زکریا حجابی بین مریم و کاهنان برقرار نمود و مریم در داخل آن حجاب مشغول عبادت بود …

ادامه »

موضوعات: مذهبی, داستان, مناسبت
 [ 12:23:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  جنس مون چی باشه خوبه ؟ ...

سلام

راستی شنیدین که اگه فضله موش (نجاسات)  تو مایعات (که مقدارش قلیل باشه) بیفته مثل روغن و امثالهم همشو نجس میکنه ، اما اگه جامد باشه باید فقط فضله دور ریخت ما بقی پاکه .

حالا می خوام یه نتیجه گیری بکنم :

1 . به قول معروف دلمون رو دریایی کنیم (قلیل نباشیم) که به محض برخورد با هرنجسی خودمون ازش تاثیر بگیریم.

2 . و یا جامد (قوی و با ثبات) باشیم که کل اعتقاداتمون رو خراب نکنیم .

3 . تا یادم نرفته راستی باید جنس مون هم ساده باشه (مضاف نباشه)

نوشته شده توسط : محبوبه رحیمی هرسینی

 

موضوعات: مذهبی, داستان
 [ 12:05:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  داستان زیبا از مکارم اخلاق ...

 

لشکر اسلام در جنگ با قبیله طی ، پیروز شدند و اسرای قبیله را بمدینه آوردند. در میان اسیران ، دختران زیبا و فصیحی بود که در حضور رسول اکرم (ص ) آغاز سخن کرد و گفت اگر مصلحت بدانید مرا آزاد کنید و خود را در معرض شماتت عرب قرار ندهید، چه من دختر سخاوتمند قبیله خود هستم ، پدرم اسیران را آزاد میساخت ، به فقیران اعطا مینمود، حامی ضعیفان بود، از میهمان پذیرائی میکرد، به گرسنه غذا میداد، برهنه ، را میپوشانید، و عقده غم را از دلهای مردم اندوهگین میگشود، من دختر حاتم طائی هستم . فقال صلی الله علیه و آله : خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق .(1)
رسول اکرم (ص ) فرمود: آزادش کنید زیرا پدرش حاتم طائی دوستدار مکارم اخلاق بود.
پیشوای اسلام علاوه بر آنکه شفاها مکارم اخلاق را بمردم یاد میداد و در منبر و محضر، مسلمین را به انجام وظائف انسانی تشویق مینمود، با رفتار اخلاقی خود نیز راه و رسم انسانیت را به پیروان خود میآموخت و عملا آنانرا در راه کرامت نفس و دگردوستی رهبری میکرد.

مستدرک ، جلد 2، صفحه284

منبع : اسرا و روش پیشوای اسلام / داستان کوتاه. داستان هاي مذهبی و قرآني

موضوعات: مذهبی, داستان
[جمعه 1395-02-31] [ 06:43:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شهیدی که به جهنم رفت!!! ...

در روایات اسلامی در رابطه با موضوع نیکی کردن این طور آمده است: «لِکُلِّ بِرٍّ بِرٍّ» یعنی برای هر نیکی در عالم، نیکی برتری وجود دارد؛ جهاد و شهادت فی سبیل‌الله مافوق تمام نیکی‌هاست و آن قدر باب مهمی است که خداوند فرمود: «فَتَحَلّی لِخاصَّةِ أولیائه» به این معنا که خداوند باب شهادت را فقط برای بندگان خاص خودش باز کرده است.

شهادت اوج بندگی انسان است و تمام حضرات معصومین (ع) و حتی وجود مقدس صاحب‌الزمان (ع) به وسیله شهادت به محضر خدا رسیدند؛ و زمانی که قسّیسّین حضرت حق، محضر امام زمان (ع) را درک می‌کنند در رکاب ایشان به شهادت می‌رسند.

در روایت شریفی به نقل از پیامبر اسلام (ص) آمده است که روزی حضرت موسی‌بن‌عمران (ع) به خداوند عرضه داشت: خدایا حال دوستِ من که شهید شده، در عالم برزخ چگونه است؟ خداوند به حضرت موسی (ع) گفت: او در جهنم است؛ حضرت موسی (ع) با تعجب به خدا عرضه داشت خدایا مگر وعده نکرده‌ای که شهید با اولین قطره خونش به بهشت می‌رود و همه گناهانش آمرزیده می‌شود، خدا به حضرت موسی (ع) گفت: بله اما دوست تو اصرار به آزردن پدر و مادرش داشت و من عمل کسی را که بر پدر و مادرش ستم کند قبول نمی‌کنم، حتی با شهادت؛ بنابراین کسانی اسمشان در طومار شهداء نوشته می‌شود که عاق والدین نباشد.

روایتی از امام زین‌العابدین (ع) درکتاب رساله حقوق نقل شده است که ایشان فرمودند: «وَ اَمّا حَقُّ اَبیکَ فَتَعْلَمَ اَنَّهُ اَصْلُکَ وَ اَنَّکَ فَرْعُهُ وَ اَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَاَیْتَ فی نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فاعلمان اَباکَ اَصْلُ النِّعْمَهِ عَلَیْکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلی قَدْرِ ذلِکَ» « و امّا حقّ پدرت را باید بدانی که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستی، و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری، زیرا اصل و اساس نعمت و خوشی تو، پدرت است، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن».

در قرآن کریم این طور آمده است که هر خوبی که به انسان می‌رسد از ناحیه خداوند متعال است اما هر عمل زشتی که به انسان می‌رسد نتیجه اعمال خودش است و اصل تمام خصلت‌های نیک در انسان از پدرش و به واسطه اوست بنابراین بر خدا و پدرت شکرگزاری کن و هیچ قوه و نیرویی جز از ناحیه خداوند نیست.

در روایت شریفی به نقل از پیامبر اسلام (ص) آمده است که روزی حضرت موسی‌بن‌عمران (ع) به خداوند عرضه داشت: خدایا حال دوستِ من که شهید شده، در عالم برزخ چگونه است؟ خداوند به حضرت موسی (ع) گفت: او در جهنم است؛ حضرت موسی (ع) با تعجب به خدا عرضه داشت خدایا مگر وعده نکرده‌ای که شهید با اولین قطره خونش به بهشت می‌رود و همه گناهانش آمرزیده می‌شود، خدا به حضرت موسی (ع) گفت: بله اما دوست تو اصرار به آزردن پدر و مادرش داشت و من عمل کسی را که بر پدر و مادرش ستم کند قبول نمی‌کنم، حتی با شهادت

به سبب اذیت کردن پدر و مادر، آن نعمتی که از ناحیه خداوند به پدر تفویض شده است تبدیل به نقمت می‌شود و اگر کسی خونش ریخته شود، به هدر رفته و جهنمی است، بنابراین اگر نعمت با لطف کردن به «ربّ صغیر» یعنی پدر و مادر توأم و همراه شد آن موقع معنی نعمت را به خود می‌گیرد.

روایتی از پیامبر اکرم (ص) در کتاب‌های اصول کافی و بحارالانوار ج 74 نقل شده است که به انسان‌ها یادآوری می‌کنند و می‌فرمایند: عقوق دارای مراتبی است و فوق تمام عقوق این است که انسان باعث شود که پدر و مادرش به وسیله او بمیرند؛ بنابراین انسان با خواندن هزار رکعت نماز مستحبی به جایی نمی‌رسد، اما راه توبه در صورتی که توبه حقیقی باشد باز است .

* یکی از راه‌های رسیدن به قرب الهی، اطاعت محض از فرامین الهی است
احسان به پدر و مادر

یکی دیگر از راه‌های رسیدن به قرب الهی، اطاعت محض از فرامین الهی است اما سؤالی در اینجا مطرح می‌شود که چرا اولیای الهی بر این باورند که مسائل الهی تعبدی است؟ در جواب این سؤال باید گفت که اموری که خداوند برای انسان‌ها برنامه‌ریزی کرده است فوق عقل بشری است و عقل بشری نمی‌تواند آن‌ها را درک کند، بنابرین گوش دادن به اوامر پدر و مادر، انسان را به اوج می‌رساند.

انجام دادن دو عمل نیک، شهید سید احمد پلارک را به این مقام رفیع رساند، یکی از آن‌ها این بود که روزی سید احمد پلارک با ماجرایی برخورد که نتیجه آن انجام دادن گناهی بزرگ بود اما از آن چشم‌پوشی کرد، در نتیجه او را به اوج رساند یعنی لحظه‌ای، محکم و قوی به نفس اماره و شهوتش نه گفت و اوج گرفت.

دیگر اینکه سید احمد پلارک به مادرش گفته بود جبهه رفتن من باید با رضایت قلبی تو باشد بنابراین خداوند پرده‌هایی را از جلوی چشمانش کنار زد و باعث شد تا حقایق را درک کند؛ امام خمینی (ره) فرمودند: بعضی از شهداء یک روزه ره صد ساله فهمیدند و رفتند.

اگر انسان عاق والدین شده باشد، می‌تواند تکبر را کنارگذاشته و به وسیله خضوع و خشوع دل پدر و مادرش را به دست آورد پیامبر اکرم (ص) در روایتی فرمودند: منظور از خضوع و خشوع این است که در مقابل آن‌ها بی‌ادب ننشینی و مؤدب باشی و صدایت را نسبت به صدای پدر و مادر بالاتر نبری.

روایتی از امام زین‌العابدین (ع) درکتاب رساله حقوق نقل شده است که ایشان فرمودند: وامّا حقّ پدرت را باید بدانی که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستی، و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری، زیرا اصل و اساس نعمت و خوشی تو، پدرت است، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن

از مرحوم شیخ غلام‌الحسین اشرفی (ره) نقل شده است که روزی در زمان کودکی پای منبر شیخ فضل‌الله محلاتی (ره) نشسته بودم که فرمودند: کسی که می‌خواهد به اوج مقامات الهی برسد صدایش را از صدای پدر و مادرش پایین‌تر بیاورد و از آن زمان به بعد به این دستور عمل کردم در حالیکه پدر و مادرم به من می‌خندیدند که چرا صدایم را نازک می‌کنم.
احسان به پدر و مادر

بوسیدن دست و پای پدر و مادر کبر و غرور را پایین می‌آورد؛ آیت‌الله مکارم شیرازی نقل می‌کنند که هر وقت به شیراز می‌رفتم دست و پای پدر و مادرم را می‌بوسیدم و در ادامه گفتند هیهات اگر انسان فکر کند که تنهایی به جایی می‌رسد.

مرحوم ملامحسن فیض کاشانی نقل می‌کنند که اگر سجده به غیر از خدا واجب می‌شد، یقینا بر پدر و مادرم سجده می‌کردم؛ بنابراین اگر آن طوری که نباید با پدر و مادر برخورد کرد برخورد شود، فرزندانش بدتر از آن را با او برخورد می‌کنند و بهتر این است که قبل از اینکه پدر و مادر چیزی را از ما طلب کنند، آن کار را به رایشان انجام بدهیم.

کسانی که پدر و مادرشان را از دست داده و از دار دنیا رفته‌اند و از طرفی عاق آن‌ها نیز شده‌اند، می‌توانند برای انجام هر عمل مستحبی که قصد انجام آن را دارند، پدر و مادرشان را نیز در ثواب آن اعمال شریک کنند البته غیر از اعمال واجب و خوب است که هر جمعه قبل از طلوع آفتاب بر سر مزارشان بروند تا مشکلشان برطرف بشود و روزانه حداقل 110 مرتبه برای آن‌ها استغفار کند، بنابراین هیچ موقع نباید پدر و مادر فراموش شوند و همان طور که پروردگار رب عظیم برای انسان‌ها حیّ ابدی است، ربّ صغیر نیز باید برای انسان‌ها حیّ ابدی باشند.

منیع : شهیدی که به جهنم رفت!!! / مطالب جالب و دینی از اسلام

موضوعات: مذهبی, داستان, اخلاقی
[جمعه 1395-02-03] [ 11:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  روایتی جالب از تفحص شهداء ...

شهید اسماعیل زاده   ماجرایی جالب و خواندنی از تفحص شهدا  shahid5443543

طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد…
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.

لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود.
معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است.

اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶ .

فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.

معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.

..در کامپیوتر به اسامی مراجعه کردیم .

دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است.

پدری سر پسر را به دامن گرفته است.

شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.

شهید اسماعیل زاده ماجرایی جالب و خواندنی از تفحص شهدا

 منبع : روایتی جالب از تفحص شهداء / بوریا

موضوعات: مذهبی, داستان
[دوشنبه 1395-01-30] [ 04:19:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  امید بخش ترین آیه قرآن از منظر امام علی (ع) ...

 در داستان جالبى از امیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این مضمون نقل شده است  روزى رو به سوى مردم كرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن كدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه “ان الله لا یغفر ان یشرك به و یغفر ما دون ذلك لمن یشاء"(خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر كس كه بخواهد مى بخشد) سوره نساء آیه 48

امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه “و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما” (هر كس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110
امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست .

 بعضى دیگر گفتند آیه “قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم” (اى بندگان من كه دراثر گناه، بر خویشتن زیاده روی کرده اید، ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است) سوره زمرآیه53

امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه “و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله” (پرهیزكاران كسانى هستند كه هنگامى كه كار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى كنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه كسى است جز خدا كه گناهان را بیامرزد)
سوره آل عمران آیه135
باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه كردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض كردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم كه فرمود:
امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است
“واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلك ذكرى للذاكرین”
سوره هود آیه 114

و فرمود: اى على! آن خدایى كه مرا به حق مبعوث كرده و بشیر و نذیرم قرار داده یكى از شما كه برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش كنار نمى‏رود مگر آنكه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى كه متولد شده پاك مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بكند نماز بعدى پاكش می‏كند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
بعد فرمود: یا على جز این نیست كه نمازهاى پنجگانه براى امت من حكم نهر جارى را دارد كه در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع كسى كه بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حكم را دارد.
 

 

موضوعات: مذهبی, داستان
[یکشنبه 1394-12-02] [ 11:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  داستانی آموزنده از پیامبر (ص) ...

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سحرگاه به شخصى وعده داد كه در كنار تخته سنگ بزرگى منتظر آن شخص باشد، آن مرد رفت و برنگشت ، تا اين كه آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد، اصحاب ديدند حضرت از شدت گرما سخت نارحت است . عرض كردند: يا رسول الله ! پدر و مادرمان به فدايت باد! اگر تغيير مكان داده به سايه تشريف ببرى بهتر است .
پيامبر اسلام حاضر نشد جايش را عوض كند و فرمود:
من به آن شخص وعده داده ام در اين مكان منتظرش باشم و اگر نيامد تا هنگام مرگ اينجا خواهم بود تا روز قيامت از همين مكان برانگيخته شوم

 
 
داستانهاى بحارالانوار   نام نويسنده : محمود ناصرىج 75، ص

موضوعات: داستان
[چهارشنبه 1394-11-28] [ 10:48:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یاری هم چو ابوذر باشیم ...

 روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود: شما دو توهین به من کردید . اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟ تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمان محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند و از گرسنگی سنگ به شکم خود بسته بودند…

مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛علی فروشی نکنیم.

 در این اوضاع بداقتصادی وفرهنگی و انتخابات پیش روی که داریم و کشور به انسانهایی نیازدارد که جامعه را در نظر بگیرند و نه فرد و طایفه را آیا ما ابوذر وار حق را انتخاب میکنیم یا دنیا را…

باید کسی را انتخاب کنیم که طبق فرمایش رهبر عظیم الشان انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای حفظه الله درد مردم را بداند و از جنس خود مردم باشد نه اینکه شخص مرفه بی دردی را انتخاب کنیم علی ای حال کسی را انتخاب کنیم که بتوانیم روز قیامت پاسخگوی انتخابمان باشیم.

 کمی تامل کنیم،حق یا دنیا…

موضوعات: داستان
 [ 10:41:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت