بصیرت سرا
ولا یحمل هذه العَلَم الا اهل البصر و الصبر




اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




جستجو





رتبه


 
  شهادت ام ابیها سلام الله علیها تسلیت باد ...

موضوعات: خاطرات شهداء, کلیپ
[دوشنبه 1401-10-05] [ 12:01:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  اولین محرم بدون سردار ...

موضوعات: بصیرت, مذهبی, مناسبت, خاطرات شهداء, کلیپ
[جمعه 1399-05-31] [ 02:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبدالله‌الحسین (ع) با بدن پاره‌پاره ببر ...

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود.

 یک شب بچه‌ها خبر آوردند که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی تکه‌تکه شده است.

بچه‌ها رفتند و با هر زحمتی بود بدن مطهر شهید را درون کیسه‌ای گذاشتند و آوردند.

آن‌چه موجب شگفتی ما شد، وصیت‌نامه‌ی‌ این برادر بود که نوشته بود:

«خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبدالله‌الحسین (ع) با بدن پاره‌پاره ببر.» 

 

برگرفته از کتاب کرامات شهدا

 

موضوعات: خاطرات شهداء
[شنبه 1399-04-28] [ 03:18:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  قربانی برای عروس ...

قربانی برای عروس خانم

مرسوم است به میمنت ازدواج، جلوی پای عروس و داماد قربانی می کنند.
این رسوم را کومله نیز اجرا می کرد، با این تفاوت که قربانی ها در آنجا جوانان اسیر ایرانی بودند.
یک بار چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سر کردگان کومله بردند.

پس از مراسم، آن عفریته گفت:” باید برام قربانی کنین تا به خونه شوهر برم". دستور داده شد قربانی ها را بیاورند. شش نفر از مقاوم ترین بچه های بسیج اصفهان که شاید حداکثر سن آنها 14 سال نمی شد را آوردند و تک تک از پشت، سر بریدند.

شهدای نوجوان مانند مرغ سر بریده پر پر می زدند و آنها شادی و هلهله می کردند.اما این پایان ماجرا نبود.آن دختر دوباره تقاضای قربانی کرد و این بار شش نفر سپاهی، چهار نفر ارتشی و دو نفر روحانی را آوردند و این دوازده نفر را نیز سر بریدند. من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند، به حالت بی هوشی و اغما افتاده بودیم و در این وضعیت، مجددا ما را روانه ی زندان کردند.

منبع : وبلاگ خاطرات شهدا

 

موضوعات: سیاسی, خاطرات شهداء
[چهارشنبه 1399-04-25] [ 10:43:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  رازی که تا شهادت فاش نشد ...

رازی که تا شهادت فاش نشد؛

یکی از هم رزمان شهید محمد تورجی‌زاده در خاطراتش نقل می‌کند: «شهید تورجی زاده  در نخستین روزهای سال 63 به گردان ما آمد و بعد از صحبت‌هایی که بین‌مان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده‌‌ای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول می‌کنم، باید بی سیم‌چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می‌خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد.

این نخستین باری بود که مسئولیت قبول می‌کرد؛ بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی‌کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه‌شنبه‌ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطــور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود.

مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی  از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول می‌کنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط می‌گذاری؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفته‌ها که نیستی کجا می‌روی؟ اصرار می‌کرد که نگوید. من هم اصرار می‌کردم که باید بگویی کجا می‌روی. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه‌شنبه‌ها از این جا می‌رم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر می‌گردم.

با تعجب نگاهش می‌کردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را می‌رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می‌گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه‌های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می‌کردم. می‌گفت: یک بار 14 بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم».

 

قطعه از روضه خوانه شهید تورجی زاده .

منبع : سایت تسنیم

موضوعات: مذهبی, سیاسی, اخلاقی, خاطرات شهداء
[دوشنبه 1399-04-23] [ 02:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نخبه‌ی کُشنده «استاکس‌نت» ...

شهید احمدی‌روشن

مصطفی احمدی‌روشن همان نخبه‌ای بود که در عین کمبودهای ناشی از تحریم توانست خوب بدرخشد و درجات علمی خود را پله‌پله طی کند، اما 21 دی‌ماه سال 90 سرویس‌های جاسوسی اسرائیل او را به فیض شهادت رساندند.

موضوعات: خاطرات شهداء
[جمعه 1396-10-22] [ 09:20:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  روایتی از عملیات کربلای 5 ...

تصاویر دیده نشده از عملیات کربلای 5

در عملیات کربلای 5 دو گروهان غواص 150 نفره از زنجان حضور داشته‌اند، کارشناسان نظامی کشورهای بزرگ، اظهار کرده بودند که خط نفوذناپذیر «کوت» عراق به وسیله کارشناسان اسرائیلی طراحی شده و ناگسستنی بود…

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، حسین محمدی از رزمندگان زنجانی دوران دفاع‌مقدس در این باره می‌گوید: لشکر 31 عاشورا به فرماندهی سردار محمدتقی اصانلو و جانشینی سردار مجید ارجمندفر در گردان ولیعصر (عج) به عنوان گردان خط‌شکن در عملیات کربلای 5 حضور داشتند غواصان گردان ولیعصر (عج) به فرماندهی شهیدان خدامرادی و فتح الهی و سایر شهیدان همچون یوسف قربانی و محمود سهرابی توانسته بودند خط نفوذ ناپذیر کوت عراق را بشکنند.

 رزمندگان اسلام با شکستن خط، وارد پنج ضلعی و کانال ماهی شدند، لشکر عاشورا در عملیات کربلای 5 با پیشروی خود به سمت خاک عراق و فتح شهر دوعیجی یک لشکر عراق را کاملاً منهدم کرده بودند که در ادامه عملیات یگان‌های دیگر از لشکر عاشورا از کانال‌ها عبور کرده و به صورت کامل شلمچه را از دست دشمن آزاد کردند.

غواصان دریادل زنجانی با 75 روز نبرد سنگین با رژیم بعثی عراق سرزمین شلمچه از شر دشمنان آزاد کرده و توانستند دشمن را تا میدان ورودی شهر بصره به عقب برانند.

دشمن در یک اقدام ناجوانمردانه برای جلوگیری از سقوط بصره در سطح وسیعی از منطقه از بمب شیمیایی استفاده کرد، عملیات در نهر جاسم، نهر خین و جزیره بوارین متوقف شد، کانال ماهی در دست نیروهای ایرانی باقی ماند تا اینکه قطع‌نامه به امضا رسید.

درعملیات کربلای 5 دو گروهان غواص 150 نفره از زنجان حضور داشتند که به فرماندهی شهید ابوالفضل خدامرادی و شهید محمد باقر فتح‌اللهی عملیات کردند.

منبع : سایت مشرق نیوز

موضوعات: خاطرات شهداء
 [ 09:18:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شهید بی سر ابراهیم هادی ...
Image result for ‫عکس نوشته شهدا‬‎
موضوعات: تصویر نوشته, خاطرات شهداء
[پنجشنبه 1396-10-07] [ 09:03:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خاطره سوزناک از شهداء ...

 

 

غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم ،

من رو هول بده تو آب!


فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي.

غواص جواب داد: نه ، پاي حرف امام ايستادم . فقط مي ترسم دلم

گير خواهر کوچولوم باشه.آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم

و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم.


والفجر8،اروند رود وحشي،فرمانده تا داد زد يا زهرا ،غواص قصه ي

ما اولين نفري بود که توی آب پريد ! و اولين نفري بود که به شهادت

رسيد!

 

من و شما چقدر پاي حرف امام ايستاده ايم؟

منبع : سایت در مسیر شقایق ها

موضوعات: خاطرات شهداء
[چهارشنبه 1396-10-06] [ 10:44:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خاطره ای تکان دهنده از تفحص شهدا ...

اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه …

در منطقه ی عملیاتی والفجر مقدماتی ، بین کانال اول و دوم مشغول کار بودیم .

چند روزی می شد که شهید پیدا نکرده بودیم .هر روز صبح زیارت عاشورا می خواندیم و کار راشروع می کردیم .
 
گره مشکل را ، در کار خود می جستیم .

مطمئن بودیم که در توسل هایمان اشکالی وجود دارد….

آن روز صبح ،کسی که زیارت عاشورا می خواند توسلی پیدا کرده بود به امام رضا “علیه السلام”.
 
شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او . می خواند و همه زار زار گریه می کردیم .

در این میان مداحی ،از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالی برنگرداند ….   ما که در این دنیا همه ی خواسته و خواهشمان؛فقط بازگرداندن این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و…..
 
هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر . دیگر داشتیم ناامید می شدیم . خورشید می رفت تا پنهان شود.

آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت ، تکه ای لباس توجهمان را جلب کرد.

همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند،  با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم
 
روزی ای بود که نصیبمان شده بود. شهیدی؛ آرام خفته به خاک .

یکی از جیب های   پیراهن نظامی اش را که باز کردیم تا کارت شناسائی و مدارکش را خارج کنیم،  

در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که یک آئینه ی کوچک،که پشت آن تصویری نقاشی از تمثال امام رضا”علیه السلام” نقش بسته ،به چشم می خورد. از آن   آئینه هائی که در مشهد،اطراف ضریح مطهر می فروشند.

گریه مان در آمد.همه اشک  می ریختند.

جالب تر و سوزناک تر از همه ،زمانی بود که از روی کارت شناسائی اش فهمیدیم نامش “سید رضا ” است .شور و حال عجیبی بر بچه ها حکمفرما شد.
 
ذکر صلوات و جاری شدن اشک ؛ کمترین چیز بود….

شهید را که به شهرستان ورامین بردند،بچه ها رفتند پهلوی مادرش تا سرّ ِ   این مسئله را دریابند . مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد ،گفت :

” پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضا “علیه السلام” داشت….”
 

یکی از خصوصیات و ویژگی های شهدا این بود که ارادات و توسل خاصی به ائمه اطهار داشتند . در جبهه و جنگ نیز مراسمات مذهبی و توسل به اهل بیت علیهم السلام را فراموش نمی کردند .

و با همین راز و نیاز ها بود که توانستند با دست خالی در مقابل کل مستکبرین دنیا مقاومت کنند و هیچگاه از جنگ و جهاد مایوس و خسته نشوند .

شادی روح مطهرشان صلوات

منبع : سایت بشیران

موضوعات: خاطرات شهداء
 [ 10:42:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خاطره ای تکان دهنده از تفحص شهدا ...

اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه …

در منطقه ی عملیاتی والفجر مقدماتی ، بین کانال اول و دوم مشغول کار بودیم .

چند روزی می شد که شهید پیدا نکرده بودیم .هر روز صبح زیارت عاشورا می خواندیم و کار راشروع می کردیم .
 
گره مشکل را ، در کار خود می جستیم .

مطمئن بودیم که در توسل هایمان اشکالی وجود دارد….

آن روز صبح ،کسی که زیارت عاشورا می خواند توسلی پیدا کرده بود به امام رضا “علیه السلام”.
 
شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او . می خواند و همه زار زار گریه می کردیم .

در این میان مداحی ،از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالی برنگرداند ….   ما که در این دنیا همه ی خواسته و خواهشمان؛فقط بازگرداندن این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و…..
 
هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر . دیگر داشتیم ناامید می شدیم . خورشید می رفت تا پنهان شود.

آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت ، تکه ای لباس توجهمان را جلب کرد.

همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند،  با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم
 
روزی ای بود که نصیبمان شده بود. شهیدی؛ آرام خفته به خاک .

یکی از جیب های   پیراهن نظامی اش را که باز کردیم تا کارت شناسائی و مدارکش را خارج کنیم،  

در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که یک آئینه ی کوچک،که پشت آن تصویری نقاشی از تمثال امام رضا”علیه السلام” نقش بسته ،به چشم می خورد. از آن   آئینه هائی که در مشهد،اطراف ضریح مطهر می فروشند.

گریه مان در آمد.همه اشک  می ریختند.

جالب تر و سوزناک تر از همه ،زمانی بود که از روی کارت شناسائی اش فهمیدیم نامش “سید رضا ” است .شور و حال عجیبی بر بچه ها حکمفرما شد.
 
ذکر صلوات و جاری شدن اشک ؛ کمترین چیز بود….

شهید را که به شهرستان ورامین بردند،بچه ها رفتند پهلوی مادرش تا سرّ ِ   این مسئله را دریابند . مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد ،گفت :

” پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضا “علیه السلام” داشت….”
 

یکی از خصوصیات و ویژگی های شهدا این بود که ارادات و توسل خاصی به ائمه اطهار داشتند . در جبهه و جنگ نیز مراسمات مذهبی و توسل به اهل بیت علیهم السلام را فراموش نمی کردند .

و با همین راز و نیاز ها بود که توانستند با دست خالی در مقابل کل مستکبرین دنیا مقاومت کنند و هیچگاه از جنگ و جهاد مایوس و خسته نشوند .

شادی روح مطهرشان صلوات

منبع : سایت بشیران

موضوعات: خاطرات شهداء
 [ 10:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خاطرات شهداء ...

Image result for ‫خاطرات شهداء‬‎

موضوعات: خاطرات شهداء
 [ 10:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ولادت با سعادت امام معصوم مظلوم مبارک باد ...

ولادت با سعادت امام حسن عسکری علیه السلام محضر فرزندش حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواحنا له الفدا و همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض مینماییم .

به فرموده عارف کامل جناب محمد تقی بهجت : (مصایب امام عسکری از کلیه معصومین بیشتر بود) از آنجایی که عباسیان متوجه بودن که منجی و آخرین معصوم از سلب این امام بزرگوار است در مرکز سپاه وی را تحت تدابیر شدید امنیتی آن زمان محصور داشتند .

با این وجود هرچند کم لیکن احادیث گران سنگی از امام به یادگار مانده است

نوشته شده توسط،: محبوبه رحیمی

 

 

موضوعات: خاطرات شهداء
[دوشنبه 1396-10-04] [ 11:08:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  با سر بی تن یاحسین (ع) گفتن ...

مشخصات روحانی شهید:

نام و نام خانوادگی: محسن آقاخانی

تولد: 4/6/1347 - تهران

شهادت: کربلای 5 – شلمچه

محل دفن: بهشت زهرا(س) قطعه 29

امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد:« السلام علیک یا ابا عبدالله»

راوی: جواد علی گلی- همرزم شهید

منبع : خاطرات شهداء

موضوعات: خاطرات شهداء
 [ 02:52:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت